عید نوروز، جشنی کهن و دوست داشتنی، هر سال با آمدن بهار به خانه های ما سر می زند و د ل ها را پر از شادی می کند. این جشن زیبا برای کودکان نه تنها فرصتی برای پوشیدن لباس های نو و گرفتن عیدی است، بلکه دنیایی از قص هها و ماجرا های خیالی را به همراه دارد که تخیل آنها را شکوفا می کند. در این مقاله، مجموعه ای از داستان های کودکانه درباره عید نوروز گردآوری شده است که با زبانی ساده و لحنی شاد، کودکان را با شخصیت هایی مثل عمو نوروز، ماهی قرمز و سفره هفت سین آشنا می کند. این قصه ها با هدف سرگرم کردن بچه ها و انتقال حس و حال نوروزی به شکلی طبیعی و دل نشین نوشته شده اند. در ادامه، چهار داستان جذاب را خواهید خواند که هر کدام گوشه ای از زیباییه ای این جشن را به تصویر می کشند.
همچنین ببینید: نقاشی در مورد ماه رمضان کلاس چهارم
داستان عید نوروز برای کودکان
داستان اول: راز آمدن عمو نوروز و بهار قشنگ
توی یه دهکده پر از کلبه های کاهگلی، کنار کوه هایی که انگار تا آسمون کشیده شده بودن، بچه ها هر روز صبح از خواب بیدار میشدن و به جنگل سفید نگاه می کردن. زمستون همه جا رو با پتوی برف پوشونده بود و حتی سنجابها هم توی لونههاشون قایم شده بودن. یه روز، وقتی خورشید تازه داشت چشماشو باز می کرد، صدای زنگوله ای از ته دره اومد. بچه ها دویدن پشت پنجره و دیدن یه پیرمرد مهربون با یه کلاه پشمی قرمز و یه سبد چوبی پر از شکوفههای تازه داره آروم آروم راه میره. داد زد: «من عمو نوروزم! کسی اینجا بهار رو دیده؟» یهو نسیمی نرم از پشت درختا اومد و بهار با یه لباس گلگلی پیداش شد. عمو نوروز خندید و گفت: «بیا با هم بریم چمنها رو سبز کنیم!» با یه چشم به هم زدن، گلها شروع کردن به خندیدن، پرندهها آواز خوندن و بچهها با یه سبد پر از بادبادک رنگی دویدن توی حیاط. از اون روز، هر سال که عمو نوروز با زنگوله ش میاد، بهارم پشت سرش میرسه و دنیا رو پر از رنگ می کنه.
داستان دوم: ماهی قرمز و راز سفره هفتسین
توی یه خونه قدیمی با پنجره های چوبی، یه سفره رنگارنگ پهن شده بود که هر گوشه ش یه چیز قشنگ داشت. وسط سفره، یه تنگ بلوری بود که ماهی قرمز کوچولویی به اسم شنا توی آبش بالا و پایین می رفت. شنا با چشمهای گردش به سیب قرمز نگاه کرد که گفت: «من سلامتی می دم!» سمنو که بوی عسل می داد، گفت: «منم شیرینی زندگیا م!» سیر با صدای آروم گفت: «منم جلوی مریضی رو می گیرم!» شنا یه کم فکر کرد و با دمش آب رو تکون داد و پرسید: «پس من چی کار می کنم؟» یهو سبزه که داشت با باد بازی میکرد، خندید و گفت: «تو بهترینی، شَنا! با رقصیدنت دل بچهها رو شاد میکنی و به همه میگی عید چه قدر قشنگه.» شنا ذوق کرد و یهو یه چرخ توی تنگ زد که آب پاشید روی آینه! همه خندیدن و از اون روز، شنا هر عید با شادی شنا میکرد تا همه یادشون بمونه که نوروز یعنی خنده و بازی.
داستان سوم: نیما و جادوی عیدی نوروز
نیما یه پسر کوچولو با م وهای فرفری بود که از وقتی یادش میاومد، عاشق عید نوروز بود. دو هفته مونده به عید، با مامانش خونه رو مثل یه قصر تمیز کردن. نیما با قلم مو های رنگیش تخممرغ ها رو به شکل جوجه و خرگوش نقاشی کرد و هر شب خواب عیدی میدید. شب آخر سال، مامانش با یه شال گلگلی اومد و گفت: «نیما جون، چشماتو ببند و یه آرزوی عجیب کن!» نیما چشماشو محکم بست و زیر لب گفت: «کاش یه عیدی بگیرم که تا حالا ندیدم!» صبح که خورشید از لای پرده سرک کشید، نیما یه جعبه چوبی کنده کاریشده کنار بالشتش دید. درش رو باز کرد و یه عالمه شکلات ستارهای، یه بادکنک زرد که روش یه قلب کشیده شده بود و یه قاصدک خشکشده توش بود. یه یادداشت هم داشت که نوشته بود: «نیما، با این قاصدک آرزو هاتو به آسمون بفرست!» نیما با ذوق دوید توی حیاط، قاصدک رو فوت کرد و داد زد: «مامان! نوروز یه جادوگر واقعیه!» از اون به بعد، نیما هر سال یه آرزوی تازه می کرد و منتظر عیدی های عجیبش می موند.
داستان چهارم: پرنده کوچولو و لباس نو
توی یه جنگل پر از درخت های کاج که بوی بارون میداد، یه پرنده کوچولو به اسم تیتا روی یه شاخه للم داده بود. یه روز، سنجاب تپل همسایه ش گفت: «تیتا! عید نوروز داره میاد، باید لباس نو بپوشیم!» تیتا که پرهاش یه کم گرد و خاک گرفته بود، پرید کنار چشمه و با آب سرد پرهاش رو شست تا برق بزنن. بعد با نوکش یه برگ سبز براق کند و مثل یه شنل انداخت رو شونه هاش. همین که داشت خودشو توی آب نگاه م یکرد، عمو نوروز با یه سبد پر از دونه های رنگی از راه رسید. تیتا رو دید و گفت: «وای! چه پرنده شیکی! اینم عیدیت!» و یه دونه گردو بهش داد که روش یه ستاره نقاشی شده بود. تیتا گردو رو گرفت، پر زد و با صدای ظریفش آواز خوند: «نوروز اومد، شادی اومد!» دوستاش، از خرگوش گرفته تا جوج هتیغی، دورش جمع شدن و تا شب با هم توی جنگل جشن گرفتن. از اون روز، تیتا هر عید یه لباس نو درست میکرد و با آوازش به همه می گفت که نوروز چه روز دوست داشتنی ایه.