متن ادبی زیبا و کوتاه درباره ی پاییز + جملات قشنگ پاییزی 1402

متن ادبی زیبا درباره ی پاییز

پاییز فصل زیبا و بسیار عاشقانه می باشد که شهر رنگ و بوی بسیار خوبی به خود می گیرد و صدای خش خش برگ های خشک شده زیر پا و قدم زدم زیر بارون حس بسیار زیبای را به انسان می دهد. اما امروز در پارسی دی سعی کردیم بهترین متن ها و جمله ها را در مورد متن ادبی زیبا درباره ی پاییز؛ متن ادبی زیبا درباره ی پاییز کوتاه؛ متن کوتاه پاییزی برای استوری؛ جملات قشنگ کوتاه درباره پاییز را می توانید در این پست مشاهده کنید.

متن ادبی زیبا درباره ی پاییز

مثل پاییز میمانی
آدم نمیداند چه بپوشد وقت دیدنت

?پاییز زیبـاست
?چون دفتر نقاشی
?خــداست
?برگ برگِ روزهای
?رنـگ رنگیش را
?بـخاطر بسپـار
?زیـرا عـشـق
?محبت و دوستی
?در لابلای هـمین
?رنگهای زیبـاست

?و باز پاییز با همه خاطراتش
در حال رفتن است … ??

?آرزو میکنم
افتادن هر برگ
آمینی باشد
برای آرزوهای قشنگت…?

ɪs ᴛʜᴇ ᴇxʜᴜᴍᴀᴛɪᴏɴ ᴏғ ᴛʜᴇ ᴍᴇᴍᴏʀɪᴇs
پاییز نبشِ قبرِ خاطره هاست..

Aᴜᴛᴜᴍɴ ɪs ᴛʜᴇ sᴇᴀsᴏɴ ᴛʜᴀᴛ ᴛᴇᴀᴄʜᴇs ʏᴏᴜ ᴛᴏ ʟᴏᴠᴇ ᴛʜᴇ ʀᴏᴏᴛs,ɴᴏᴛ ᴛʜᴇ ғʟᴏᴡᴇʀs
پاییز همون فصلیه، ڪه بهت یاد میده
باید عاشق ریشه‌ها بشی، نه شڪوفه ها??

از لحاظ روحی نیاز دارم پاییز باشه پالتو و هودی و بوت بپوشم هنذفری و اهنگای قفلی و بارونم نم نم بزنه و برم پیاده روی،
بعدشم غروب تو کافه لاته سفارش بدم و کتاب مورد علاقمو بخونم تهشم بیام خونه و بخوابم بدون هیچ دغدغه فکری ای…

نیاز شدیدی به ترکیبی از پاییز،دیت،کافه،پیاده روی زیر بارون،هودی و بوت دارم :)))

بودنت مث ترکیب نون داغ با هندونه و پنیره ک بدجور میچسبه ؛مث نمک روی گوجه سبز گاز زده .مث دونه‌های برف روی آلبالوهای وصل به شاخه .مث آهنگی‌ که‌ هروقت‌ بهش‌ گوش‌ میدم‌ حالم‌ خوب میشه .مث میوه های خوشمزه‌ی پاییز .مث شب بیداری از ذوق مسافرت فردا .مث هیجان اولین قرار با یه آدم مهم .مث قشنگی لباسای رنگی رنگی .مثل یه نوشیدنی گرم وسطِ سوز سرمای زمستون .بودنت همینقدر دلنشین و قشنگِه …

دلخوشم
با
سادگی ها
دلخوشم
با
بوی
پاییز! ?

محزنٌ هو الخریفْ،
والأکثر حزناً، أن تکونی أنتِ حاضره
وأنا أتجول لوحدی على الأوراق،
حاملاً معی ذکراکِ.

«پاییز چه غم‌انگیز است.
و غم‌انگیز‌تر از آن این‌که تو باشی،
و من تنهایِ تنها با خاطراتِ تو قدم بزنم.»

بیچاره پاییز …
دستش نمک ندارد…
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم …
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل ” بهار” خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد …
سیاست ” تابستان ” را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند

بیچاره …..
بخت و اقبال ” زمستان ” هم نصیبش نشده
که با تمام سردی و بی تفاوتیش این همه خواهان داشته باشد !

او ” پاییز ” است
رو راست و بخشنده …
ساده دل
فکر میکند اگر تمام داشته هایش را زیر پای
آدم ها بریزد،
روزی ؛
جایی ؛
لحظه ای ؛ از خوبی هایش یاد میکنند …
خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را به پای محبتش نمیگذارند …

یکی به این پاییز بگوید
آدم ها یادشان میرود که تو رسم عاشقی را یادشان داده ای …
دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی
برگ هایت میگذارند و میگذرند …

تنها یادگاری که برایت میماند
” صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست ” ….!

خوب است که از میان دلخوشی‌های رنگ‌باخته و از دست رفته‌ام “پاییز” هنوز هست…
خوب است که هنوز برای چیزی ذوق دارم و انتظار وقوع چیزی را هنوز می‌کشم!
خوب است که زرد شدن برگ‌ها و خیس شدن خیابان‌ها در ذهنم اتفاق خوشایندی‌ست و خوب است که پاییز شده…
خوش آمدی پائیز عزیز! کاش با ما مهربان باشی؛ با ما که در تو زیاد زخم خورده‌ایم و زیاد شکسته‌ایم و خاطرات ناخوشایند زیادی را از پائیزهای پیش از تو حمل می‌کنیم.
با ما مهربان باش پائیز عزیز! با ما که تو را و برگ‌ریزان تو را زیاد دوست داریم و عشق را و قدم زدنِ عاشقانه در تو را زیاد دوست داریم و فرصت از عشق گفتن و از عشق شنفتن هم نداریم!
با ما مهربان باش پائیز عزیز! ما خیلی منتظر ماندیم تو از راه برسی و هوا به شیوه‌ی دلپذیری سرد شود و پشت پنجره و خیره به باران و خیابان و هوای ابریِ تو بایستیم و چای بنوشیم و اندوه جهان را فراموش کنیم. ما خیلی منتظر ماندیم تو بیایی و همه چیز را عوض کنی!
با ما مهربان باش پائیز عزیز و خاطرات خوشی را برای ما کنار بگذار.
ما آنقدر دلخوشی نداریم که دلمان را به آمدنِ تو خوش کرده‌ایم و امید داریم در تو اتفاقات خوب‌تری خواهد افتاد،
ما آنقدر دلخوشی نداریم که حتی روی باران‌های بی‌هنگام و برگ‌ریزان تو حساب کرده‌ایم…
با ما مهربان باش پائیز عزیز…

میدونی چرا منتظریم پاییز بشه؟
هوایِ گرفته
تاریکی زودهنگام
خزانِ برگ ها
رنگ های کِدِر و سرد
شبانه های دلگیر
همه اینا یعنی پاییز غم انگیزه…
ما در انتظار پاییزیم
چون شهر هم رنگ و هم حس و هم حال ما میشه
ما خوشحالیم برای اومدنِ پاییز
چون از «غم» تغذیه میکنیم (:

می نویسم باران …
دیگر پروانه و باد خود می دانند،
پاییز است یا بهار …

می روم از خانه ات امّا پشیمان نیستم
بعد از این دیگر اسیر بند و زندان نیستم

قبل از آنکه تو بخواهی از کنارت می روم
آه دیگر در دل سنگ تو مهمان نیستم

می روم تا دیگری خلوت کند با عشق تو
عاشقت بودم ولی دیگر به قرآن نیستم

گفته بودم بعد تو سخت است حتی یک نفس
بی تو پاییز غم انگیزم، بهاران نیستم

آشنایی من و تو اشتباهی محض بود
بعد از این آسوده ام، دیگر پریشان نیستم

گر چه می دانم جدایی اشتباه دیگری ست
می روم از خانه ات اما پشیمان نیستم

دلم میخواد یه روز از خدا بپرسم چجوری ایده ی پاییز به ذهنش رسید . بعدم بگم خدایا تو خارق العاده ای وهمدیگه رو بغل کنیم .

پاییز جان
مهرت که به ما نرسید
آبانت هم به غم گذشت
دوست داری
آذرت را
چگونه ببارم ؟

مرا به جاده ای ببر
پر از پاییز
و مردی که در نگاهم
شعر فصل سیب و انار را می خواند.

همچنین ببینید: متن عاشقانه پاییزی

متن ادبی زیبا درباره ی پاییز کوتاه

متن ادبی زیبا درباره ی پاییز کوتاه

‍ چقد صدای آمدن پاییز شبیه صدای
قدم های تو بود…
ملتهب ،مرموز ،دوست داشتنی

چقد هوای پاییز شبیه دست های توست
نه گرم ،نه سرد ،همیشه بلاتکلیف

چقد صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است

که خواست ،افتاد،شکست

وچقدر پاییز شبیه دلتنگیست شبیه کسی که بود،رفت ،وکسی که دیگر نیست

“پاییز”
این رنگِ زردِ نفرت انگیز…
بدجور بویِ “عشق” میده…!

آبان هم رسید
با کوله باری پر از باد و باران و برگ های نارنجی.
با حال و هوای دلبرانه‌ای که آدم را ناخودآگاه شیفته و عاشق می‌کند
با لطافتِ کم نظیری که خیابان‌ها را آماده می‌کند برای قدم زدن
درختان ، مهیای یک تغییر شده اند، و تغییر، بارزترین نشانه‌ی تکامل است .
آسمان، خودش را آماده کرده تا تمام دردهای ته‌نشین شده‌اش را ببارد و زمین، برای بی‌قراری‌هایش آغوش وا کرده.
خدا را چه دیدی ؛
شاید «آبان» سوگلیِ دلبرانه‌ی پاییز باشد،
و «پاییز» نازدانه‌ی فصل ها …

بخاطر خدا بخند! تویی که دلت پاییز است، دستانت تابستان، و چشم‌هایت همیشه زمستان. بخاطر خدا بخند. بار دیگر زمزمه کن، و باور داشته باش، که هیچ چیز در این زندگی ماندنی نیست.
حتی اگر دلت پاییز باشد، دوباره بهار می‌آید ……

از پاییز بگویم؟
فصل سیب و انار
وه چه اندوه بزرگی دارد پاییز
با رنگهای نارنجی و زرد
نه شعر می خوانم
نه ترانه می گویم
به تکرار گوش می سپارم
به خش خش اواز گونه
که خاطرات برگ
لبریز از نفس خشک شده ی زنی است
زیر افتاب پاییزی….

دستانم بوی عشق می‌دهند
بوی انار و خرمالو…
آنقدر که کوچه‌های پاییز را
دست در دست خیالت قدم زدم…

یهو چشم باز کردیم دیدیم دلمون واسش ریخت !
مثل برگهای پاییز …

باورکن
پاییز که می آید
همین پیرمردهای تنها
روی نیمکتهای پارک هم
به اولین عشقشان فکر می کنند
به دختری با موهای طلایی
یا گیسوان سیاه
روسری خالدار
یا شاید شالی پشمی
به حرفهایی که باید می گفتند
و نامه هایی که هیچ گاه به مقصد نرسید!

بریم به استقبال پاییز قشنگ ??
وقتی کــــــه می رفتی بهار بود،
تابستان که نیامــــــــــــدی پاییز شد،
پاییز که برنگـــــــــــــشتی پاییز ماند،
زمستان که نیایی پاییز میـــــــــــــــماند!
تورا به دل پاییـــــــــــــزی ات
فصلهارا به هــــــــم نر

پاییز …
مانند خانه پدری میماند
آدم را به گذشته های دور میبرد
به روزی که عاشق شدی
به روزی که تنها شدی
تورا میبرد
به خاطرات تلخ و شیرینت …


دلمان پوسیده بود و
مردم این را گردن پاییز می‌انداختند ..?

‏پاییز هوا طوریه که همش حس میکنم یکی منو عاشق خودش کرده ولم‌کرده رفته.هرکی هستی خودت برگرد از زندگیت خیر نمیبینی

خانه بوی نارنگی می‌دهد، نارنگی‌های نارسِ روزهای اول پاییز، نوستالژی سال‌های کودکی در من بیدار می‌شود.
هوا بوی پاییزهای کودکی‌ام را می‌دهد، پاییزهایی که هر روزش باران می‌آمد و زمین پر می‌شد از برگ‌های نارنجی و خرمالوهای نارس که زیر پا له می‌شدند؛ پاییزهایی که خبر از آلودگی هوا و سرب و دود نبود…

بد موقعی دیدمت!
وسطِ پاییز … زیرِ باران
اصلا محال بود
عاشقت نشوم …!


دلمان پوسیده بود و
مردم این را گردن پاییز می‌انداختند ..?

همچنین ببینید: متن صبح بخیر پاییزی

متن کوتاه پاییزی برای استوری

متن کوتاه پاییزی برای استوری

حس خوب یعنی
پاییزت را یک نفر هست که بهار کند
و یک نفر کنار فصلهایت با تو قدم میزند
چه خوب است که آن یک نفر
اینهمه کارش را بلد است
آن یک نفر را درست انتخاب کنید
چون اگر غلط باشد
حتما بلد است که حتی بهارتان را زمستان کند
خدا کند پاییز همه مان بهار شود
زمستان همه گرم شود
بهار همان بهار گونه بیاید
گرمای تابستان با خنکی حضورهمان یک نفر
به دلمان بنشیند

عاشقی نکردن تو پاییز مثلِ نرفتن به اردوی مدرسه ست ؛

تا آخرین روزِ خرداد
بغضش توی گلوت می‌مونه…!

کاش همه ی آدم‌ها
شبیه درخت های #خرمالو بودند
مثل #خرمالوهای رسیده حیاط مادر بزرگ
مثل عطر چای دارچین های صبح و عصر
مثل باران پاییز، مثل عود
مثل انار دانه دانه با گلپر
مثل موسیقی خش خش برگها
مثل نوشتن آخرین خط مشق های دوران کودکی
چیزهای خوب ساده اند
و تنها شنیدن اسمشان کافیست
تا خوب شود حال دلت …

پاییز همون فصلیه که بهت یاد میده
باید عاشق ریشه ها بشی ، نه شکوفه ها

دوست ندارم در فصل دیگری عاشق شوم
پاییز حال و هوای دیگری دارد
پر از شعرهای عاشقانه است
حتی دلتنگی هایش شیرین است
با بوی زردترین برگ هایش میشود زندگی کرد
عاشقی در پاییز شعریست همیشه شنیدنی…

پاییز اگه شاعر بود ، حتما میشد هوشنگ ابتهاج که با یه حال دیوونه ای میگه؛
«چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی»
همینقدر اسیر ، عاشقانه اما تلخ…

روزهای اول پاییز است
زنان روستا خانه تکانی کرده اند
و من کجای دلم را بتکانم
که از تو خالی شود

مثل خیابان‌های باران خورده پاییز

وقتی که هستی
حال و احوال دلم خوب است…

پاییز زمستانیست که تب کرده
تابستانیست که لرز کرده
پاییز بهاریست که عاشق شده…

صبح است و دلم به مهر باور دارد
آبان که گذشت دل به آذر دارد

پاییز برای من شده این تعبیر:
“فصلی که فقط خاطره در سر دارد”

همچنین ببینید: متن عاشقانه

جملات قشنگ کوتاه درباره پاییز

جملات قشنگ کوتاه درباره پاییز

آدم یا باید عاشق باشد ،
یا یک رفیقِ ناب داشته باشد .
پاییز و حال و هوای جانانه اش به کنار ،
اما صدای خش خشِ برگ ها ،
زیر پای دونفر که باشد ؛
معجزه می کند !

دوای دردم بود پاییز. چقدر آروم می‌شدم وقتی صدای خُرد شدن برگ خشک‌ها رو زیر قدم‌هامون می‌شنیدم، دلم قرص می‌شد به بودنت به موندنت. اما نمی‌دونستم پاییز هم مثل تو بی‌وفاست، یا شایدم تو مثل پاییز بی‌وفایی، شایدم برگ‌ها بی‌وفا بودن که از درخت افتادن!
دوای دردم بود پاییز تا اون روزی که تو معنی‌ش رو عوض کردی و شد «زهر»، شد «نمک روی زخم».
پاییز خودش معنی نداشت آدما بهش معنی دادن، با بودنشون، با رفتنشون!

به نام “او” که “تو” را آفرید تا “من” عاشق ترین دلتنگ جهان باشم
امیدوارم خوب باشی نازنینم
اگر جویای حال و هوای من باشی ملالی نیست جز پاییز برگریزی که مدام مرا به یاد تو می اندازد و نم نم بارانی که مدام بهانه ی شانه های تو را می گیرد

یادت نرود برای فاخته های حیاط و گنجشک های پشت پنجره دانه بپاشی
من آنها را فرستاده ام
مراقب خودت باش
دوستت دارم تا همیشه…

کاش چون پاییز ،
خاموش و ملال انگیز بودم !

برگ‌های آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه‌ام پر درد میشد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشک‌هایم همچو باران دامنم را رنگ میزد

وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ‌آمیز بودم !

? فروغ فرخزاد

آنقدَر دیر آمدی
تا عاقبت
پاییز شد…

پاییز که می شود ؛
حواستان به آدم هایِ زندگیِ تان باشد
کمی بهانه گیر می شوند
حساس می شوند
“توجه” می خواهند !
دستِ خودشان که نیست …
این خاصیتِ پاییز است
آدم ها را از همیشه عاشق تر می کند …
مگر می شود پاییز باشد
و دلت هوایِ قربان صدقه هایِ از تهِ دلِ کسی را نکند؟!
مگر می شود پاییز باشد و دلت هوس نکند عاشق باشی ؟!
که عاشقت باشند ؟!
باد باشد ، باران باشد …
و یک خیابان پر از برگ های خشک و نارنجی …
تو باشی و تو
تو باشی و او …
فرقی ندارد !!!
قدم زدن در بساطِ دلبرانه ی پاییز
همه جوره می چسبد …

پاییز میرسد؛
انار نیستم
که برسم به دست‌های تو…
برگم؛
پر از اضطراب افتادن…

چه کسی گفته پاییز دلگیر است؟
اصلا انگ دلگیری به پاییز نمیچسبد!
فصل انار
فصل نارنگی
فصل رنگ های قرمز و نارنجی
فصل بادهای باموقع و بی موقع
که میپیچد لای موهایت
و عطرش مرا مست میکند
فصل قدم زدن زیر باران
کجایش دلگیر است؟
به هوای سرمایش دستانم را محکم تر میگیری
فصلی که دستانمان بیشتر در هم گره بخورد
کجایش دلتنگی دارد؟
قطعا نمیشود طعنه دلگیری را
به فصلی که با مهرمی آید، زد
پاییز، شروع عاشقانه هاست…

سلام پاییز ، باز هم امدی
تا با دروغ هایت ،برگ های ساده را رنگ کنی بخشکانیشان و
دست در دست باد به تاراجشان بری …
بیچاره ، درختی که به مهرت دل بست و به عشق ابانت همه چیزش را به باد دادو اخر اذر، بی برگ و بار ، تنهای تنها شد …

‏آدمی بی دل عریان است،
چونان درخت در پاییز…

همچنین ببینید: صبح بخیر عاشقانه