متن عاشقانه پاییز ؛ اشعار و جملات عاشقانه در مورد پاییز

متن عاشقانه پاییز + اشعار و جملات عاشقانه در مورد پاییز

متن عاشقانه پاییز

در این پست برای شما بهترین متن ها و اشعار و جملات عاشقانه در مورد پاییز از جمله: متن عاشقانه پاییز، متن ادبی در مورد فصل پاییز، متن پاییزی برای اینستاگرام، متن جاده پاییزی، متن پاییزی ناب، متن دختر پاییزی من، متن رسیدن پاییز، شعر پاییزی عاشقانه، شعر عاشقانه پاییزی شاملو، متن پاییزی غمگین را گرد آوری کرده ایم، تا از آنها استفاده کنید و کسانی که دوستشان دارید ارسال نمایید. امیدوارم از خواندن آنها لذت ببریید.

متن عاشقانه پاییز

کاش می‌شد هر شب
ساعت ها را عقب کشید
درست مانند آن شب در آغاز فصل پاییز
می خواهم
یک ساعت
بیشتر دوستت داشته باشم

پاییز مرا عاشق می کند،
باران عاشق تر
حال، تو بگو این باران پاییزی با من چه می کند؟

پاییز که می شود
همه چیز می افتد
برگ از درختان
و هوای تو در دلم

بدون تو حوالی زمستان سرگردانم
هر چقدر می خواهی دیر کن
من تا آمدنت پاییز را
با یلدا معصل می کنم!

به یاد رسم دلتنگی به یاد لحظه هایم باش
در این پاییز تنهایی تو تنها آشنایم باش

پاییز تفسیر شاعرانه ای
از قدم زدن های من و تو است
که خداوند در یک فصل
خلاصه اش کرد…

فال حافظ آنلاین

متن ادبی در مورد فصل پاییز

پاییز؛ وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد…
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است…

زندگی قشنگ تر می شود
به شرطی که به تعداد همه برگ های پاییز
برای یکدیگر آرزوی خوب داشته باشیم…

همیشه دفتر نقاشی خدا زیباست
اما فصل پاییز را برای دل خودت
آهسته تر ورق بزن
و همه ی رنگ ها را به خاطر بسپار
که عشق لابلای همین
رنگهای زیباست…

عاشقانه ترین حالت پاییز
آنجاست که جز خیالت
دلیلی برای قدم هایم ندارم

متن ادبی در مورد فصل پاییز

ای حضرت پاییز، بهار من و تو
دلتنگ شدن شده است کار من و تو
هر بار به مهر می‌رسم می‌پرسم
کی می‌رسد اولین قرار من و تو

باران معشوقه ی پاییز است
وقتی این همه زیباست
نغمه ی رسیدنش…
دلبری کردنش…
جانا من پاییز باشم
تو باران می شوی؟!

متن پاییزی برای اینستاگرام

یک بوسه در پاییز می تواند
یک عمر آدم را گرفتار کند

پاییز برای عشق فصل خوبی ست
نقطه سر خط، زندگی یعنی این…

چه صفایی دارد خیابان های آذر
در پاییز با نو می شود
تا خودِ خوشبختی دربست رفت

برگ برگ پاییز را شمردم
تا که برگردی…
از آذر هم چیزی نمانده
نیایی تمام می شود عمرم
مثل همین برگ های پاییزی

تو هم مثل هوای پاییز می مانی
حس کرده ای پاییز را؟
صبح ها سرد است
و ظهر گرم است
هوایش مشخص نیست
مانند تو که یک روز
با من گرم می گیری
و روز بعد مثل هوای اول صبح
سرد می شوی
حال دلت پاییزی ست!!

خش خش
صدای پای خزان است
یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند

چه حکایت عجیبی است هوای پاییز
تنها را تنها تر می کند و عاشق را عاشق تر

متن جاده پاییزی

صدای خش خش برگ های زرد و نارنجی
زمان گذشتن از جاده پاییزی
گوش نوازترین ملودی طبیعت است

طاقت بیاور!
عبور از جاده های طولانی پاییزی
و گذر از برف های سهمگین زمستانی
سرانجام تو را به
منظره های دل انگیز بهاری خواهند رساند

تو با شهریور چه کرده‌ای!؟
بوی پاییز عاشقانه را
به خود گرفته..
صدای برگ‌ریزان را
از میان موهایم می‌شنوم
دستان توست
که نمی‌گذارد خزان شوم

پاییز را دوست دارم… ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ!
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ!
ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ! ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ!
ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ؛
ﭘﺎﯾﯿﺰ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ؛ ﻟﻪ ﻧﮑﻨﻢ؛ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻧﻔﺲ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﻧﺪ …!!!

پاییز …
جاده های مه گرفته و پیچ در پیچ لونک به دیلمان…
درختان هزار رنگ…
و باران نم نم …
و نسیمی خنک غروب های پاییزی…
من و…
چه شود دنیای ما…

متن پاییزی ناب

متن پاییزی ناب

چقدر این حس های
ریز و درشت پاییزانه خوب است
صبح های روشن، عصرهای تاریک!
اصلاً من شب را دوست ندارم
اما غروب های شلوغ و سرد پاییز
تمام عشق من است…
آنقدر که دلم می خواهد
همه بجای من بروند
خودم منتظر بمانم
جنب و جوش آدم ها را تماشا کنم…
آسمان را که می خواهد پر رنگ شود
دوست داشته باشم
عکس بگیرم
و دلخوش شوم به پاییزی
که تنهایی کج و معوجم را
زیباتر می کند…

می بینی پاییز چقدر شبیه زنهاست؟
حوصله اش که سر می رود, بند اصلاح را بر می دارد..
می کَند علف های هرز را, بلوند می کند موهایش را…
گرم می شود, سرد می شود, طاقت ندارد, تعادل ندارد…
همه چیز را به هم می ریزد.. باد می وزد…
در آخر اما… آرام… آرام… می بارد.
زن, پاییز است با موهای بلوند
صورتی اصلاح شده و نم نمِ اشک….

پاییز تنها فصلی ست که از همان اولین روز، خودش را نشان می‌دهد
کاش همه انسان‌ها مثل پاییز باشند تا از همان روز اول رنگ و روی اصلی‌شان را نشان بدهند.

کسی که گمان می کند برگ ریزان پاییزی به معنای مرگ برگ هاست
هرگز رقص آن ها را در روزهایی که باد می وزد ندیده است!

آبان هم نیایی
پاییز را دیگر
دو قِران هم قبول ندارم
تو مهربان بودی
مگر می شود نه با مهر بیایی
نه آبان…

آبان که می شود
پاییز کمی خودش را
این پهلو آن پهلو می کند
برگ های بیشتری زمین را رنگ می کنند
پچ پچ های باد شدت می گیرد!
سردی حرف هایش ما را کم کم
سمت چمدان های چهار خانه ی
گوشه ی کمد می کشاند
تا اولین لباس بافتنی را
بیرون بکشیم.
ابرها به هم نزدیک تر می شوند
انارها سرخ تر می شوند
شب ها زودتر از راه می رسند
این ها را می دانم
چرخه ی طبیعت است
تو کجایی؟!

متن دختر پاییزی من

به من اعتماد کن دختر پاییزی! آرام باش و لذت ببر:
امروز قراره بهترین روز تولدی که تا به حال داشتی باشه
تولدت مبارک عزیزم

من دختر پاییزم….از نسل آذر…. از جنس آتش…
صدای رعد و برق و باران لالایی من بوده… من در سرما پا گرفتم اما قلبم گرم و سوزان است.
طالعم متاثر از بزرگترین سیاره ی راه شیریست… عاشق قدرتم , پس قدرتمندم
اهل ریا نیستم , زبان تیزم گواه این ماجراست..من تنها دختر کمان به دستم..
پس مرا بازی نده..که بی گمان خواهی باخـت

می دونی که قراره فردا اتفاقات خوب فصل پاییز رخ بدن؟
فردا روز تولد توست
تولدت مبارک دختر پاییزی من

متن دختر پاییزی من

دختر پاییز که باشی شاید زودتر عاشق شوی
با اینکه سخت دل می بندی !
و شاید سخت تر از قبل رها کنی
هر آنچه که تو را اسیر کرده .
دختر پاییز که باشی مهربان تر می شوی به یمن دلدادگی،
به پاس برگ ریزان های بی وقفه .
دختر پاییز که باشی کافیست ، که عشق محصورت کند در تنهایی،
درهذیانهای نفس گیر!!!
درهذیانهای نفس گیر!!!

دختر پاییزکه باشی باران برایت مقدس است،
و تو می دانی دختر پاییزی را باران جادو می کند
بی بهانه دیوانه اش می کند

دختر پاییزی من …
روز‌های پاییزی نم‌ نمک سپری شدند تا رسیدیم به تولد زیبای تو
امیدوارم در این روز بزرگ
حال و هوای دلت پر شود از خنده‌ های بی انتها و پر انرژی باشی مثل همیشه

متن رسیدن پاییز

پاییز که از راه می رسد
همه چیز فرق می کند!!
باید بدانی که جایت خالی ست
باید بدانی که باید باشی
کنار میزهای دو نفره ی کافه
کنار موسیقی سیب های قرمز
کنار رقص برگ های عاشق
پاییز باید فصل رسیدن باشد
باید بعض ها به پایان برسند
دست ها و آغوشت به من برسند
اصلا پاییز بهانه است
باید زودتر از رسیدن برسی
جای فصلی به نام رسیدن
میان آغوش دنیا خالیست.

دارد پاییز می رسد انار نیستم
که برسم به دست های تو
برگم پر از اضطراب افتادن

صدای پای پاییز می آید…
حواست هست که شهریور هم گذشت
و باید دل خوش کنیم به آمدن پاییز
یک پاییز خوشرنگ، یک پاییزی
که مهر و آبان و آذرش تو را
به یاد هیچ خاطره ای نیاندازد!
یک پاییز دوست داشتی و پر از عشق
که شاید مال من و تو باشد!
می مانیم به امید پاییزی
که نه از فاصله، نه درد، نه جنگ، نه فقر…
فقط عشق باشد

پاییز نزدیک است
دلم یک تو می خواهد
که دوستت دارم هایم را
با برگهای نارنجی این شهر
به موهایت سنجاق کنم
تا پاییز بهار ما باشد.

پاییز در راه است و من…
با تو در پاییز از خاک برخواهم خواست
و با سهره ها و یا کریم ها به پرواز خواهم آمد
پاییز در راه است دلبرکم…
تکان دستهایم را ببین، تکان شانه هایم را
و پاهایی که انگار از خودم جلوتر می روند
پشت بر تمام دنیایشان!!
پاییز در راه است…
خیسی چشمهایم را می بینی؟!…
پاییز در راه است و من آرام آرامم…
مثل آیینه ی که صبح تو در آن متولد می شوی
و در آن قدم می زنی…
باد در موهایت اذان می گوید

شعر پاییزی عاشقانه

پاییز آمده است را خود را ببارمت
پاییز نام دیگر «من دوست دارمت»
یر باد می دهم همه ی بودِ خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت
باران بشو ببار به کاغذ، سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی ِ من
حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت
پاییز من، عزیز عم انگیز برگریز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت

نه در بهار پر از عشق آمدی
و نه در تابستان پر از التهاب…
پاییز را مطمئن بودم که می آیی
می آیی تا دست در دست هم
کوچه و خیابان های شهر را
زیر باران های گاه و بی گاهش
بر روی برگ های بر باد رفته قدمی بزنیم
اما نیامدی!
تا تنها امیدم به زمستان پر از درد باشد
زمستانی که همیشه فصل رفتن بود
تا آمدن….

باران است که پاییز را زیباتر می کند
وای به آن روز که قهرش بگیرد
پاییز دلش می گیرد
تنگ می شود و بد می شود…
زورش به درختان می رسد
و برگ هایش شب و روز را
تاریک می کند و دلتنگ
پاییز بدون باران سخت می گذراند
و تو آن بارانی
و من همان پاییز…

کنارم باش، این پاییز
کنارم باش، می ترسم
خزان را دوست دارم من
ولی بی تو، خیابان، کوچه ها
این شهر، این پاییز
تو را بدجور کم دارد!
بدون تو گلوی آسمان ها درد می بارد
صدای خش خش این برگ ها بی تو
صدای نابهنجاری ست باور کن
به بانگ مرگ می ماند!
اگر باشی، اگر همراه من باشی
خزان زیباترین فصل است، می دانم
کنارت چای می چسبد
به وقت شامگاهان
در هوای سرد و بارانی…
کنارت کوچه ها زیبا
درختان، آسمان، گنجشک ها زیبا
کنارت باز هم دیوانه ی باران و پاییزم…
کنار تو خزان
زیباترین فصل است
می دانی؟!

شعر پاییزی عاشقانه

پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگ‌های‌ تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه‌های‌ تازه بیارد، خدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل‌ها
یک فصل رابه خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش صدای پای خزان است، یک نفر
در رابه روی حضرت پاییز وا کند

شعر عاشقانه پاییزی شاملو

گویِ طلای گداخته
بر اطلسِ فیروزه‌گون
[سراسرِ چشم‌انداز
در رؤیایی زرین می‌گذرد.]
و شبحِ آزادْگَردِ هَیونی یال‌افشان،
که آخرین غبارِ تابستان را
کاهلانه
از جاده‌ی پُرشیب
بر می‌انگیزد.
و نقشِ رمه‌یی
بر مخملِ نخ‌نما
که به زردی
می‌نشیند.
طلا
و لاجورد.
طرحِ پیلی
در ابر و
احساسِ لذتی
از آتش.
چشم‌انداز را
سراسر
در آستانه‌ی خوابی سنگین
رؤیایی زرین می‌گذرد.

صبحِ پاییزی
در رسیده بود
با بوی گرسنگی
در رهگذرها
و مجله‌ی کوچک
در دست‌ها
با جلدِ طلاکوبش.

به باغ می روم
و مشغول ورق زدن
برگ های شعر پاییز می شوم
دلم نمی آید که
حرمت اشعار پاییز را
زیر پا بشکنم
ورق به ورق
اشعار ناب آن را
می خوانم
و
باد ، آن را
برای خود مرور می کند

درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن
اهمیتی ندارد
دراین روزگار
انچه راکه نمیتوانی بازیابی به خاطر نیاور
موهایت را در آفتاب خشک کن
عطر دیرپای میوه‌ها را بر ان بزن
عشق من، عشق من
فصل پاییز است
ناظم حکمت

متن پاییزی غمگین

تقویم را از هر طرف که ورق می زنم
پاییز است
صدای رفتنت در تمام روزهایش پیچیده
و از گریه های من
همه ی فصل ها بارانی است!

تمام کوچه های باران خورده ی شهر را
یک به یک به دنبالت می گردم
شاید بشود این پاییز را
با تو زمستانش کنم
کاش آذر
این دختر ته تغاری پاییز
گام هایش را کمی آهسته تر
بردارد این روزها…

فصلی در راه است
با اشک‌ هایی که هنوز
بر گونه‌ خیابان نیفتاده
خشک می‌ شوند
و عشق پنهانی‌ ترین راز پاییز است

این پاییز تو را کم دارد برای قدم زدن
وگرنه من آدم خانه نشینی نیستم!

ندارمت و پاییز
از گلویم پایین نمی رود

غم انگیز است پاییز و غم انگیز تر
وقتی تو باشی و من برگ ها را با خیالت تنها قدم بزنم …