متن ادبی زیبا و پرمحتوا برای پروفایل + متن های ادبی معروف کوتاه

متن ادبی زیبا

 

متن ها و جمله های ادبی بسیار دلنشین هستند و شما می توانید از جمله ها و متن ها برای استوری ها یا کپشن و پروفایل خود استفاده کنید و سعی کردیم امروز در پارسی دی بهترین و زیبا ترین متن ها در مورد متن ادبی زیبا؛ متن ادبی زیبا برای پروفایل؛ متن ادبی پر محتوا؛ متن ادبی کلاسیک کوتاه؛ متن ادبی بی نظیر؛ متن ادبی احساسی کوتاه؛ متن ادبی خاص؛ متن ادبی سنگین را می توانید مشاهده کنید برای پست و استوری خود استفاده کنید.

متن ادبی زیبا

ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی ، دست و پای خویش را

گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش ، وز یاد بردم گفته های خویش را !

اگر با هر سقوطی
زندگی معنی خود را از دست می داد ،
هرگز دانه ای
به لانه مورچه ای نمی رسید ،
تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به تاراج می برد، اندیشه های منفی خود او است..

گلم ، اگر حتی به بهانه ی سرفه کردن
یکبار ادای بغض کردن در می آوردی
اگربا کنایه هم به من میفهماندی
که گاهی فقط گاهی
به من فکر می کنی
هرگز این سفر را شروع نمی کردم..

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد
چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست
برآمد خنده‌ای خوش بر غرور کامگاران زد

صدای قلب نیست
صدای پای توست
کـه شـب‌ها در سینه‌ام می‌دوی

کـافی‌ست کمـی خسته شوی
کافی‌ست ، بایستی

از آینه بپرس
نام نجات دهنده‌ات را
آیا زمین که زیر پای تو می‌لرزد
تنها تر از تو نیست.

مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسد
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود…

بی‌تو
تقویم
پر از
جمعه بی حوصله هاست…
و
جهان
مادر آبستن خط ‌فاصله ‌هاست – – –

تو همان صبح عزیزی و دلیل نفسی
که اگر باز نیایی به تنم جانی نیست…

وقتى دو روح ، یکى اند،
صداى هم را مى شنوند،
حتا در سکوت ..

زندگانی ، بلوغ بی‌یاری است
رفته رفته ، غریب خواهی شد!

احوالِ من مپرس که با صدهزار درد
می بایدم به دردِ دلِ دیگران رسید

آن قدر کنــار ِ سایــه‌اش تنــــها زیست
تا رفت و نفهمــــید کســی دردش چیست:
برف و تن ِ شهر و بادِ شلاق‌ به‌ دست
حالا همه جا حرف ِ کسی هست که نیست

من و تو با همه‌ی شهر ، تفاوت داریم‌
دیگران را نگذاریم بـه جای خودمان‌!

درد اگر هست برای دل هم می‌گوییم‌
در وجود خودمان است دوای خودمان‌

دیگران هرچه که گفتند بگویند، …بیا
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان‌!

همچو صُبحم یِک نفس باقیست تا دیدار تو
چِهره بنما دلبرا تا جان بَر افشانم چو شَمع..

متن ادبی زیبا برای پروفایل

متن ادبی زیبا برای پروفایل

سکوت نکن، زمزمه کن گاهی!
قدم بزن در کوچه های زندگی
و گاهی آرام پرواز کن…
این آبی بیکران مال تو نباشد، مال کیست؟!
زندگی زیباست…

جوانه میزنم هر صبح
وقتی چون تویی
صدایم کند،
همین…

زنها هزار زخم رو تحمل میکنن
ولی اگه دلشون بشکنه…
دیگه نه ناز میکشن، نه انتظار میکشن،
نه درد میکشن، نه فریاد میکشن،
فقط دست میکشن و میرن…

باید بخشید،
باید خودمان را برای تمام حماقت ها،
انتخاب های تلخ
و برای تمام بدی هایی که انجام داده ایم، ببخشیم.
بخشش که آغاز شود،
ادامه ی جاده دیده می شود؛
جاده ای که هنوز مسافرش هستیم
و هنوز ادامه دارد.
بار گناه را که بر زمین بگذاریم،
قدم هایمان سبکتر می شود.

من از جهان چه خواستم؟ کمی نشستن و به ماه و آسمان نگاه کردن
و کمی نگاه کردن و کمی دویدن و به قله های دور رسیدن
و کمی سکوت و صدای کائنات و کمی از عشق گفتن و شنفتن
و کمی رهایی و شکوه آشنایی و کمی سفر…
من از جهان چه خواستم؟ کمی خیال خوش، نه بیشتر…

خوابِ امید را دیدم که در کوچه می دوید
با آواز روشن تر از شکوفه های سرخ،
می دوید و من می دانستم بعضی از خواب ها تعبیرمی شوند!

انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند،
یکی زندگی می کند یکی تحمل!
انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند،
یکی تاب می آورد یکی می شکند!
انسان ها شبیه هم نمی شکنند،
یکی از وسط دو نیم می شود
و دیگری تکه تکه!
تکه ای یک قرن عمر می کند،
تکه ای یک روز…!

استاد شهریار عزیز

چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود
تا جهان باقی و آیین محبت باقی است

من فقط یه کم خسته ام.
بعضی وقتا فک می کنم
اونقدر دارم برای زندگی می جنگم،
که وقتی برای زندگی کردن ندارم…

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غم هایش سپردم، نیست آرامم هنوز

متن ادبی پر محتوا

متن ادبی پر محتوا

مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

حافظ

آواز عاشقانه ما در گلو شکست…
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست!

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم

هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی

روز گار همیشه بر یک قرار نمی ماند.
روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد.
کم دارد، بیش دارد.
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده.
تمام می شود، بهار می آید.

از کتاب جای خالی سلوچ
محمود دولت آبادی

ما را جز خیالی ارام طلبی نیست ز دنیا…

طی شد ایام برومندی ما در سختی
همچو آن دانه که در زیر قدم سبز شود

ای کاش دلم همیشه عاشق باشد
دیوانگی اش به قدر سابق باشد
از منظر عقل منطقی نیست ولی
عاشق که نباید اهل منطق باشد

آه اگر روزی بگیرد دامنی را، آه ما..

ما را به سخت جانی خود، این گمان نبود.

همچنین ببینید: صبح بخیر عاشقانه به معشوق خاص و جدید

متن ادبی بی نظیر

متن ادبی بی نظیر

خورشید روزی برای همه
به یک اندازه طلوع خواهد کرد
شاید ما آن روز را نبینیم
اما زندگی
چیزی جز امیدواری نیست…

همین که کوزه‌ خالی را
به روی شانه نگه‌دارم
برای تشنگی‌ام کافیست
که نهرهای خراباتی
به هر طرف که روان باشند
نمی‌رسند به آبادی..

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

حافظ

تمام وجودمان درد است
دلبسته ایم به کورسویی از امید
به راستی چیست این آدمی؟!

خوشحال میشم اگر دوست داشتید
به صفحه من سر بزنید و
میهمان همیشگی اش باشید.

اندوه ات را بتکان
جهان منتظر نمی ماند تا تو حالت خوب شود…

تمام وجودمان درد است
دلبسته ایم به کورسویی از امید
به راستی چیست این آدمی؟!

در آرزوی آن که چو گل در برت کشم
هرصبح چون نسیم دویدم به کوی تو

پیش از آنی که بخواهی
از کنارت می‌روم

تا بدانی عذرِ ما را خواستن
کار تو نیست!!

اگر دیداری هم نباشد
حتی اگر لمسی هم نباشد
بی دلیل برای بعضی ها
همیشه جایی در دل هایمان هست!

یه سری کارای ساده هست
که اگه خودت انجامشون ندی
کسی نیست واست انجامشون بده
مثل زندگی کردن…

گاهی تمام آنچه که نیاز داری
کمی ایمان کودکانه است به وقوع ناممکن ها…

کاری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت
بیدار می شویم
هر صبح

عاشقی خوب است،
زندگی ، حلال کسانی که عاشقند . . .

دوست داشتن هر کس،
با خبر کردن او
از روح خودش است…

متن ادبی احساسی کوتاه

متن ادبی احساسی کوتاه

تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دیدم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری

رشد درد داره،
تغییر درد داره،
اما…
هیچ چیز به اندازه
درجا زدن دردناک نیست!

که جهان رنج بزرگیست
نگارا تو بخند……

بگو در آخر کار چگونه این همه رنج را شماره میکنند؟!
از رضا زاهد

صائب تبریزی

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست

بیشتر چیزایی که نگرانشونی
قرار نیست اتفاق بیفتن‌‌…
پس نگران نباش دوست خوبم‌‌…

یک راه سومی میان حرف زدن و سکوت کردن وجود دارد و آن ادبیات است ..

افکند مرا دلم به غوغا و گریخت..

هر قدر فقر درونی شدیدتر باشد ،
نمایشات بیرونی هم بیشتر است..

طلوعِ صبحِ گریبانت آفتاب ندارد
بیا ز حق مگذر ، مصرعم جواب ندارد

از سوز محبت
چه خبر ، اهل هوس را…!؟

بیشتر چیزایی که نگرانشونی
قرار نیست اتفاق بیفتن‌‌…
پس نگران نباش دوست خوبم‌‌…

به کجای این شب تیره بیاویزم
قبای ژنده خود را؟

و به کوتاهی دلخوشی های کودکی مان،
غم هم میگذرد…

این نیز بگذرد …..

بسپار به خدا…

سعدی

چون تو دارم، همه دارم، دِگرم هیچ نباید…

متن ادبی خاص

 متن ادبی خاص

وحشی بافقی

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست…

مرگ عادلانه ترین چیز تو این دنیاست..
هیچکی تا حالا نتونسته از دستش فرار کنه ،
زمین همه رو می گیره ؛ مهربون ها ، ظالم ها و گناهکارا رو ، همه رو.. اما غیر از این هیچ عدالتی رو زمین نیست..

می‌دونی هیچ‌کس‌ عالی شروع نکرده؛
هیچ قهرمان المپیکی، اولین مسابقه‌ش عالی نبوده!
هیچ نویسنده‌ی مشهوری، اولین کتابش چاپ نشده!
هیچ خواننده‌ی پرطرفداری اولین کنسرتش تو سالن‌های بزرگ نبوده!
هیچ نقاش معروفی اولین تابلوهاش دیده نشده!
هیچ کمدین معروفی اولین اجراهاش مجذوب کننده نبوده!
موفقیت یعنی همین!
یعنی هیچ‌کس عالی شروع نکرده ولی تا زمانی که قصه‌ش تموم نشده
ادامه داده. تو هم ادامه بده 🙂

هر صبح با سلام تو بیدار می‌شویم
از آفتاب چشم تو سرشار می‌شویم

در چشم‌های آبی‌ات ای تا افق وسیع
یک آسمان ستاره سیار می‌شویم..

أیها الحزن…
ألم تؤلمک رکبتاک
من الجثو فوق صدورنا…؟!

ای اندوه…
آیا زانوانت
از زانو زدن بر سینه‌هامان
به‌ درد نیامد…؟!

برایش دیوانه شو!
چرا که عشقی عاقلانه
هیچ زنی را
افسون نمی کند…

دوست ، گو ، یار شو و
هر دو جهان ، دشمن باش !

بخت، گو پشت مَکُن
رویِ زمین لشکر گیر !

زندگی
تا تیشه بر دوش است
فرهادیم ما…!

زندگی دقیقا از همانجایی
شروع می شود
که یک نفر می خندد
و خنده‌ی‌او
با دیگران فرق دارد…

پَر پرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت دُرناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه‌ی ماهتاب
پارو می‌کشند.

خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر
خوشا پر‌کشیدن
خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن
مردن به رهایی!

آه!
این پرنده
در این قفس تنگ
نمی‌خواند.

#شاملو

متن ادبی سنگین

 متن ادبی سنگین

از هر گلوله
یک پرنده کشته می‌شود!
هزار پرنده
پرواز می‌کنند

‏شاید این قصه مرا بعد تو دیوانه کند
که قرار است کسی موی تو را شانه کند!

من همانم که پسندید و پسندیده نشد..

کافر و مؤمن چو روىِ خوبِ تو بیند
آن به کلیسا و این به کعبه کُند پشت

دشمن اگر میکُشد ، به دوست توان گفت
با که توان گفت اینکه:دوست مرا کُشت؟

یک نوع دوست داشتن هم هست ،
که نیـست
نه کنارمان،
نه برایمان ..

گوش تا گوش
به صحرا بخرام و نهراس

شیرها خاطرشان هست
که آهوی منی

شعر را کوتاه
دوست دارم
موهای تورا بلند…

ضعیف النفس ترین شخص
مردی است که
عشق را در زنی بیدار می کند
بدون آنکه قصد دوست داشتن آن زن را
داشته باشد..

خوش به حال هر کسی دلتنگ و بی تابش تویی..

«القدره علی البقاء وحیداً لا تعنی الضعف،
بل تعنی وصولک لأکبر نقطه من القوه…!»

«توانایی تنها ماندن نشانه ضعف نیست،
بلکه به معنای رسیدن به بالاترین سطح از قدرت است…!»