شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا با صدای شهریار + متن و صوت اصلی

شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا با صدای شهریار + متن و صوت کامل

شهریار (نام اصلی: سید محمد حسین بهجت تبریزی) یکی از بزرگ‌ ترین و مهم‌ ترین شعرای معاصر ایران است. او در ۲۸ شهریور ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد و در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ در تهران درگذشت. شهریار در دوران خود توانست در شعر فارسی تحولی نو ایجاد کند و از شیوه‌ های کهن شعر فارسی بهره‌ برداری کند. او علاوه بر شعر فارسی، اشعار زیادی به زبان ترکی آذری نیز سروده است که یکی از معروف‌ ترین آثار او در این زبان “حیدر بابا” است. شهریار در اشعار خود همواره در پی بیان احساسات انسانی و عاطفی بود و در این میان، شعر های عاشقانه و اجتماعی او در میان مردم از محبوبیت زیادی برخوردارند. آثار او به سبب سادگی و در عین حال عمق احساسات و مفاهیم، همواره مورد توجه قرار گرفته‌ اند.

متن کامل شعر شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

آمدی، جانم به قربانت ، ولی حالا چرا ؟
بی‌ وفا ، حالا که من افتاده‌ ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل، این زودتر می‌ خواستی، حالا چرا؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟

نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده‌ ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟

وه که با این عمرهای کوته بی‌ اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب‌ آلود من لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌ کند
در شگفتم من نمی‌ پاشد ز هم دنیا چرا؟

در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟

شهریارا بی‌ حبیب خود نمی‌ کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌ روی تنها چرا؟

دانلود شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا با صدای شهریار صوتی

دانلود مستقیم 

آمدی، جانم به قربانت ، ولی حالا چرا ؟ بی‌ وفا ، حالا که من افتاده‌ ام از پا چرا ؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل، این زودتر می‌ خواستی، حالا چرا؟ رفع چاقی صورت در یک جلسه با ساکشن غبغب❗ 50% تخفیف زمستانه???? مشاوره رایگان! عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟ نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده‌ ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟ وه که با این عمرهای کوته بی‌ اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟ شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟ ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب‌ آلود من لالا چرا؟ آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌ کند در شگفتم من نمی‌ پاشد ز هم دنیا چرا؟ دوره جامع تمرکز جیم کوییک مشاهده دوره در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟ شهریارا بی‌ حبیب خود نمی‌ کردی سفر این سفر راه قیامت می‌ روی تنها چرا؟

توضیح درباره شعر:

شعر “آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا” به زبان ساده و دلنشین به بیان مفاهیم عاشقانه و دلباختگی می‌ پردازد. این شعر که در قالب غزل نوشته شده، در دل خود پرسش‌ هایی درباره علت فاصله‌ ها و نرسیدن به محبوب را مطرح می‌ کند و در عین حال به نوعی بیانگر شکایت و اعتراض به زمان است. شهریار در این شعر، محبوب را به قربانگاه جان خود می‌ برد، اما در ادامه، این پرسش را مطرح می‌ کند که چرا در لحظه‌ های دیگر و در زمانی که می‌ توانسته‌ اند با هم باشند، این دیدار تحقق پیدا نکرده است. در این شعر، او از احساسات عاشقانه‌ اش می‌ گوید و در عین حال، به نوعی احساس ناکامی و حسرت را بیان می‌کند. در اینجا، شعر عاشقانه تنها به بیان احساسات عاطفی محدود نمی‌ شود، بلکه در آن نوعی تامل و پرسش نیز نهفته است. شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» از شهریار در حقیقت یک غزل عاشقانه است که شهرت زیادی در میان ایرانیان دارد. این شعر در اصل در قالب یک گفتگوی عاطفی میان عاشق و معشوق است. شهریار در این غزل عواطف و احساسات خود را به زیبایی بیان کرده و در دل آن علاوه بر اشتیاق و دلتنگی، سوالاتی از معشوق دارد که چرا اکنون که به او رسید، او را نمی‌ فهمد یا متوجه نمی‌ شود.

عکس نوشته شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا