دلنوشته غمگین برای خودم طولانی و خاص برای استوری و زیر عکس خودم
همه ما در زندگی تجربه های تلخ و شیرینی در زندگی خود داریم و در این لحظه دوست دارید متن ها و چمله های خاص حس و حال خود را با دیگران اشتراک بگذارید یا زیر عکس خود برای کپشن و متن ها استوری خود استفاده کنید. امروز در پارسی دی بهترین متن ها و جمله ها را در مورد دلنوشته غمگین برای خودم؛ دلنوشته غمگین برای خودم طولانی؛ متن دلنوشته غمگین برای خودم؛ متن خاص درباره خودم؛ متن غمگین زندگی را مشاهده کنید با دیگران به اشتراک بگذارید.
دلنوشته غمگین برای خودم
چیزی که برام مهمه ،
نظر دیگران در مورد من نیست ؛
بلکه نظر خودم در مورد خودمه !??
فرشته هم که باشی،
بازم یکی پیدا میشه که از صدای بال زدنت خوشش نمیاد
پس بیخیال حرف مردم،
کاریو بکن که خودت دوست داری…✌??
حرف مردم بخدا نباید برای کسی ارزش داشته باشه،حرف مردم باد هواست میاد و میره، اهمیت نده بهشون ، حرفاشونو بگیر به هیچ جات،زندگی خودتو بکن بابا، حیفه،،بخدا حیفه بخای زندگی تو بخاطرحرف مردم از. دست بدی، خدا کنه اون روزی که این قضیه رو بفهمیم ، دیگه دیر نشده باشه و کار از کار نگذشته باشه
آبان هم رسید …?
با کوله باری پر از باد و باران و برگ های نارنجی ??
با حال و هوای دلبرانه ای، که آدم را ناخودآگاه، شیفته و عاشق می کند .?
با لطافتِ کم نظیری ، که خیابان ها را آماده می کند برای قدم زدن .?
درختان، مهیای یک تغییر شده اند، و تغییر، بارزترین نشانه ی تکامل است .?
آسمان، خودش را آماده کرده تا تمام دردهای ته نشین شده اش را ببارد ، و زمین ، برایِ بی قراری هایش، آغوش وا کرده .?
کاش ، همراهِ برگ های خشکِ پاییز ، تمام کینه و دشمنی و غم ها بریزد ،?
کاش دوباره مثل گذشته، غمخوار و چاره ساز هم باشیم .?
هوا ، هوای رفاقت است و همدلی،
فصل ، فصل دوست داشتن ،
و ماه ، ماه بخشش ،
ماه خوب بودن …
“مهر” نیست ،
من اون روزی که دیدم اگه سنگین باشی میگن طرف از خودش میگیره ، اگه اجتماعی و شاد باشی میگن طرف مشکل داره!
اگه سرت تو کار خودت باشه میگن طرف تو باغ نیست،
اگه شخصیتت واست مهم باشه و تو هر بحثی شرکت نکنی میگن طرف منزویه!
و در نهایت اگه هر طوری باشی بازم یه چیز دارن واسه گفتن،
تصمیم گرفتم خودم باشم و توجهی نکنم که کی چی میگه!
قرار نیست همه ازمون راضی باشن،
ما اینجاییم تا اول از همه خودمونو راضی کنیم!
بین جماعتی که همیشه چیزی دارن واسه گفتن، خودت باش!
چون این بهترین کاریه که میتونی واسه خودت انجام بدی!
من نه از کسی عقب ترم،نه ازکسی جلوترم!
من در زمان خودم زندگی میکنم…
تجربیاتی داشتم،انتخاباتی داشتم
تربیتی داشتم،اصولی داشتم
وخیلی چیزای دیگه که باعث شدن
امروز تواین نقطه وجایگاه باشم!
مقایسه کردن ورها میکنم!
درست وغلط بحثای بی نتیجه رو
با ادمایی که ارزشش روندارن تموم میکنم
واوناروکنارمیذارم وتلاش میکنم خودم باشم!
وزندگیموبسازم اونجوری که دلم میخواد،
نه باترس از زبون این واون!!!
عشق…
واژه ای که همیشه به کسی غیر از خودمون می گیم
چی میشه این بار خودمون رو عشق خطاب کنیم
این بار عشقِ اول زندگیه خودمون باشیم?
این بار شخصیت اولِ داستانِ زندگیه خودمون باشیم?
دهن این مردم هیچوقت بسته نمیشه??
کاری رو که خودت دوست داری انجام بده✌??
و هیچ اهمیتی به حرفاشون نده??
.
.
تلاش می کنم که بهترین زندگی خودم باشم.
.
تلاش می کنم که برنده زندگی خودم باشم.
.
تلاش می کنم قهرمان زندگی خودم باشم.
.
آرزو می کنم برای تماااام عزیزانم و انسانها که این برای خود زندگی کردن رو تجربه کنن.
تا انجامش ندی به نتیجه نمیرسی?✌?
حتی اگه هزار ساعت آموزش ببینی?
تو فقط جا نزن باشه؟!☺✌?
به این فکر کن که اگه الان جا نزنی سال دیگه این موقع کجایی??
بهانه هاتو کنار بذار و پاشو برای رسیدن به هدفات تلاش کن و الکی نگو نمیشه ،که این نمیشه ها نمیشه نیست نمیخوامه?✌?
آره میگذره??
اما همون که سعدی میگه بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت?
واقعا زندگی چندمته که توقع داری هیچ اشتباهی نکنی!?✨
تاکید میکنم هیچ اشتباهی نه اینکه بخوای یه اشتباه رو دوبار انجام بدی???
دیدی یه وقتایی اخم کردی بعد یهو تو آینه چشمت میخوره به خودت و تو دلت میگی این چه قیافه ایه چقدر زشت شدم!!??
بعد که با زور یه لبخند ریزی میزنی قیافت عوض میشه ؟حس خوبی به خودت پیدا میکنی؟خوشگلتر میشی؟??
پس بیخیال دلواپسی های زندگی بیا حالمون رو با لبخند زدن خوب کنیم?
دلنوشته غمگین برای خودم طولانی
خدایا یه جوری معجزه کن
که جبران صبرامون بشه
وقتی چیزی رو میخوایم واسه رسیدن بهش تلاش و هدف گذاری کنیم نه آرزو ??
چون آرزوها صرفا فقط یه آرزو میمونن و از نظر من نمیشه بهش رسید??
پس بیاین به چیزهایی که میخواین، هدف بگین نه آرزو ?✨
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم،
کسی یار کسی نیست…
خدای روزهای خوب، خدای روزهای سخت هم هست
شاید سکوتش دلیل داره
بهش اعتماد کن و به حکمتش دل بسپار
ما بیش از اندازه قوی بودیم، به کسی تکیه نمی دادیم با کسی از دردهایمان نمی گفتیم و از کسی کمک نمی خواستیم ، ما به قیمت همین قوی بودن، از پا در آمدیم! قوی بودن را برای ما بد تعریف کرده بودند…!❤️?
خیلی ها مریض هستند، خیلی ها با دستگاه زنده اند
خیلی ها رو امروز به خاک سپردن
اما شما هنوز زنده اید و می تونید یک روز دیگرو ببینید
برای تمام اینها شکرگزار باشید
من قلب های مچاله شده ی زیادی رو دیدم
که خدا نجاتشون داده
پس توکل کن به خودش
خدای روزهای خوب، خدای روزهای سخت هم هست
شاید سکوتش دلیل داره
بهش اعتماد کن و به حکمتش دل بسپار
الهی، در انتظار رحمتت نشستهام
بدهی کریمی، ندهی حکیمی
بخوانی شاکرم، برانی صابرم
الهی، احوالم چنان است که میدانی
به خودت یه قولی بده:
هیچوقت از راه نرفته نترس
به خدا توکل کن و حرکت کن
روی هر پله ای که باشی، خدا یه پله از تو بالاتره
نه برای اینکه خداست
برای اینکه دستت رو بگیره
فارغ ز غوغای جهان نیستی
خودت جهانی هستی پر از غوغا
چهکسی میفهمد پر از بیابان شدهای
ولی باید تظاهر به دریا بودن کنی …!
دردهایت به کجا رسید
استخوان درد و موی سفید ؟!
نگاهت خشکید و افتاد بهپای خاطرهها
حالت را فقط گذشتهات پرسید …!
آسمان میزد بر سر ابر که ببار
باغبان میزد بر سر تبر که ببر
راه میزد بر سر تو که برو
و من مانده بودم در راهی که…
باران میآمد و پر بود از صدای تبر
از تمام جهات ذهنم فروپاشیده است
نگاه میکنم به آنان که کوه نمک بر زخمهای آدمیاند
کسانی که وجودشان ارزانتر از لباسهایشان است
نمیخواست او را احمق فرض کنند
خودش بود در جمعِ بیخودها
کار به جایی کشید که به خاطر سالم بودن
بستری شد در بخشِ بیمارِ اجتماع
از چشم خود هم افتادم
و تو چشمت را میبندی که نبینی سقوطم را
اما میشنوی که میگویم: کسی ناجی من نیست !
مانند سردردهایت عمیق شدهای
هراس از اینکه در آخر از تو
استخری خالی با عمق تنهایی باقی بماند…
ببین چه کسی به بهانهی روشنی، تاریکیات را میگیرد
تو در خانهی تاریکِ امنِ ذهنت، سالها گریستهای
به امید رسیدن به آن نورِ دور …!
کجاست آنکه میگفت این نیز بگذرد ؟!
نمیداند او از روزها میگذرد
و احساس هم از او …
پذیرفته است مردم برخلاف شعارِ «باطن مهم است»
ظاهر را مورد قضاوت قرار میدهند
اما او جسورانه زیباست ، زیرا جرأت میکند خود واقعی را نشان دهد
در گورِ دستهجمعی افتادهایم و هرکس میکوشد
از شانهی دیگری بالا رود تا بیرون را ببیند و بگوید:
زندگی زیباست، چون من کمی منظرهی سبز دیدم
اگر از درک نشدن بگویی تو را زودرنج مینامند
و اگر نگویی میشوی یک آدم آرام و صبور
مانند چمدانی شدهای پر از مواد منفجرهی خاطرات !
گفت برای خودت زندگی کن !
گفتم چگونه میتوانیم برای خودمان باشیم
وقتی پُر از دیگرانیم …؟!
کودکی را تصور کن پس از سرکوب عاطفی و احساس
بعدها به جایی میرسد که خود را لایق را هیچ حقی نمیداند
گمان میکند گناهکارترین است و گناه همخواب او …!
متن دلنوشته غمگین برای خودم
کسی نبود که درونش را ببیند
پس بیرونش را هم به درون برد
رفت تا روز روشن ، در خود باشد …
مفتخرم که با تمام خستگی و درد و طعنهها
نمیشوم آنچه نمیخواهم باشم
مفتخرم که این خودِ زخمخوردهام با من مانده است !
چشم دوختهای به روزی که نخواهد آمد
نمیدانی اینجا همه میبُرند و میدوزند …؟!
تا ثابت کنند خودشان خیاطِ بهتری هستند
حرفهایم را میخورم و از کلمات سیر شدهام
بیتفاوت به روابطی که خود را توضیح دهم
و کسی در گوشم میگوید: خودخوری نکن
تمام میشوی…!
بگذار کمی رُک بگویم:
از شعارهای چرت و روشنفکری گمراه متنفرم
متنفرم از آنکه گمان میکند ظاهرش میتواند
لجنزارِ ذهنش را پنهان کند…!
پس از اتفاقی که احساست را کشت
فراموش نمیکنی کسانی را که میتوانستند درمان باشند
ولی رهایت کردند تا از دردت درس بگیری …
روانت را میخورند و تفالهات را به گوشهای هدایت میکنند
سپس میگویند: خب، ظاهراً که سالم است
و تو در درونت مُردهای و فقط حقارتشان را مینگری !
آنقدر در مغزم با خودم حرف زدهام
که اگر آنها را مینوشتم ،کتابی میشد به نام:
تمایل به خاموشی در پسِ ذهنی ناآرام
گاهی آنچنان دلتنگ کسی شبیه خودت هستی
اما هرچه میدوی فقط نفس برایت تنگ میشود
تا میتوانی احساس گناه را در ذهنشان فرو کن
تا بردگانی شوند که مغزشان را دو دستی تقدیمت کنند
سپس مال و جان و شادی واقعی را از آنها دریغ کن
اینگونه مردگانی میشوند که تظاهر به زنده بودن میکنند
دوباره تهنشین شدهای در سردردهایت
نگاهت به ساعت که زودتر از تو خوابیده
در مغزت جنگ است میان امید و واقعیت
ساکتتر از خیابانهای نیمهشب شده ای
به جایی رسیده که به کمتر حرفی واکنش نشان میدهد
سنگینتر از آن است که درگیرِ سطحِ سبکها باشد
آنچه او را به این نقطه رسانده، آموختن از سوابقِ اشتباهاتش است.
آدمیست دیگر…
گاهی میخواهد در آغوش کسی بمیرد
مثل گلی که آرام در عمق کتاب میخشکد
کجاست آنکه میگفت تا ابد کنارت هستم ؟!
خودت را سرزنش نکن
ابدِ او موقتی بود !
آدمها مثل طبیعت هستند
گاهی آنقدر طبیعی نقش بازی میکنند
که نمیتوان فهمید باتلاق شدهاند
یا رودی جاری در دل دشت
متن خاص درباره خودم
ای معشوق خیالی من
میخواستم پنهان شوم پشتِ فریادِ سکوت
دیدم که از خود گریزی نیست
هرجا که باشم سایهی نور تو آنجاست !
کسی که ذهنش برده است
از تجاوز به مغزش لذت میبرد
حالا تو مدام بگو التماس تفکر…
غریب ماییم
که با رنج آشناییم
بگذار به کنجِ دیوارت
مرثیهی امید بخوانم…
منتظر اتفاقی افتادنی بود
خودش افتاد …
شاید نازیباترین رفتار آدمی این باشد:
اینکه بر اساس زیبایی طبیعی یا عملهای زیبایی
خود را برتر از دیگران بدانی
ایستگاهِ مقصدِ قطارهای دلتنگی، در تو است
کیست که بفهمد
حالِ کسی که شوری اشکهایش را
به شیرینی نگاههای مصنوعی ترجیح میدهد
من خانهای در آستانهی کوبیدن
تو ساختمانی نوساخت در کنارم
نگاه میکنی ویرانیام را
ولی این پایان قصه نیست …
پس از بغضهای تنهایی، خیره به باغچهی ذهنت میشوی
میبینی آنچه کاشتی، مخلوطِ اشک و نور و سکوت بود
آنچه روییده، گیاهِ محزونِ غریبی است
پیچیده دورِ گردنِ حیرانیهایت …
خواستم برایت از اندوه بنویسم
دیدم که تو خودت غمی هستی در کالبد آدمی
پس ترجیح میدهم آنقدر از نور بگویم
که از تاریکترین نقطهی وجودت
پیچکی بیواهمه از خشکیدن، جوانه بزند …
تا منفعت داری دهانشان پُر است از فدایت شوم
تمام که میشوی برایشان، تو را فدای رفتار خود میکنند
میدانستم مردم از آنچه نشان میدهند فاصله دارند
ولی نه آنقدر فاصله که از خودشان هم دور شوند
نگو که چرا رفت
آمده بود برود
مِه که میرود
منظرهی بعدش دیدنیست
در صفحهی حوادث روزنامهای باطله
حاشیهای هستم کنارِ متنِ تو
ما را میبرند برای پاک کردن شیشهها…
متنفرم از آنهایی که از حرفهایشان بوی درک کردن میآید
اما در عمل، فاسد شده است کلمات در رفتارشان
برای آنان که در دردهایشان تهنشین شدهاند
ولی به ذهنشان هم خطور نمیکندکسانی را بیازارند
که در رویای پاک انسانیت به سر میبرند
متن غمگین زندگی
وقتی کسی را از دست میدهی
دردناکتر از رفتنش این است
که او را دیگر نخواهی دید
جاری و زلال مثلِ رود
بگذار سنگها هم در کف تو باشند
وقتی کسی را از دست میدهی
دردناکتر از رفتنش این است
که او را دیگر نخواهی دید
صبورتر از آن هستی که گمان میکردم
کاسهی صبرت، پر از خون شده
ولی فارغ از رنجها، لبخند میزنی
گاهی کسانی را انسان به حساب آوردیم
که خودشان میدانستند
خالی از حسابِ انسانیت بودند…
مراقب کسانی باشید که در روزهای درد، شما را دیدند
آنها دلخوش به اینند که روزی هم چشمهایی آنها را میبینند
نه عاشقم و نه بیاحساس، فقط میخواهم
از خستگیهای تاریکِ تزریق شده در مغزم
خود را بیرون بکشم و به آن نورِ دور برسم
میگوید «به اعتقاداتم احترام بگذار» ، قبول
ولی خسته نمیشوی از اینکه اعتقاداتت
جفتپا در حلقِ ماست ؟!
اطرافت را پُر کن از چیزهایی که دوست داری
«کتاب، موسیقی، فیلم و…» ،اگر اینگونه نشود
آدم آرام آرام آب میشود در تکرارِ اجسامِ اطرافش
میکوشد تا آنجا که میتواند مشکلساز نباشد
اما فقط میبیند اضطراب از سمت دیگران به او میرسد
در این میان خودش فراموش شد …
به خودش میرسد
وقتی همه میخواهند به دیگران برسند
او در راه خود است
جمع حرفهای سبک، بر دلت سنگینی میکند
فقط خودت میدانی، پشتِ بغضِ ساکنِ گلویت
چه حجمی از کلماتِ خسته در انتظار نشستهاند
همه تنهاییم
و آنکه میگوید کنارتم
کنارِ تنهایی توست …
آگاه باش به آنکس که از قصد چراغت را خاموش میکند
تا خودش فانوسی را در راهت قرار دهد
پس از آن منّت میگذارد که من تو را از تاریکی رهانیدم
در ذهنش فرو کردهاند سنش از ازدواج گذشته است
این را آنهایی میگویند که خودشان غیر تکرار و تحمل
چیزی در ازدواجشان ندیدهاند….
نمیتوان قطعی گفت
ولی هرکه زبانبازتر است، بیشتر با دلها بازی میکند
و عموم افراد بیشتر جذبِ این اشخاص میشوند
حرفهایم را گوش نمیدهی که چه میگویم
تو پیشزمینهی ذهنت این است
که هرچه خودت میگویی درست است
میرویم و نمیرسیم
ما در مسیرِ رفتِ در حالِ برگشتیم…
کارمان شده شعارها را نشخوار کردن و دریغ از تغییر
ما در آخرِ این جملهها به پایان میرسیم !
خودت را بچسب که اینها پُر از توخالیاند
روزها همدمِ رازهای خورشید
شبها آنها را در گوش ماه لو میدهند
گویا زندگی ما را هیچوقت نمیخواهد
ولی مرگ به وقتش ما را میخواهد
لباس چروک شده را اتو میزنند
بر روان چروکیدهی آدم، پتک میکوبند
چراکه بیشتر از آنچه باید میفهمد
به آسمان اشاره کرد و گفت:
دردهایم مثل آن ستاره
دنبالهدار است…
خواستم بگویم به تو قول میدهم حالمان بهتر میشود
ولی دیدم که قولهای قبلی دیگران سراب بود
ترجیح میدهم درکت کنم فارغ از جملههای تکراری
به سخرهات میگیرند که انسانیت در تو باقی مانده
خودشان را ببین که بیوفایی را روشنفکری میدانند
و دیگران را عروسکهایی برای بازی …!