دلنوشته غمگین عاشقانه تنهایی و دلتنگی کوتاه، طولانی و انگلیسی
دلنوشته غمگین
در این پست بهترین جملات و متن ها را در مورد دلنوشته غمگین؛ دلنوشته غمگین کوتاه؛ دلنوشته غمگین عاشقانه؛ دلنوشته غمگین تنهایی؛ دلنوشته غمگین مرگ؛ دلنوشته غمگین دلتنگی؛ دلنوشته غمگین برای پدر؛ دلنوشته غمگین مادر؛دلنوشته غمگین طولانی؛ دلنوشته غمگین دخترانه؛ دلنوشته غمگین انگلیسی برای شما جمع آوری کردیم شما می توانید برای فرد مورد علاقه خود یا خانواده یا استوری و پست از آن استفاده کنید.
دلنوشته غمگین
آنکه می گفت :
منم بهر تو غمخوارترین !
چه دل آزارترین شد
چه دل آزارترین …
آزاد باشیم،
اجازه ندهیم چیزهای پیش پا افتاده
و اینکه چه کسی از من خوشش میآید
و خوشش نمیآید،
جوهر هستیمان را ببلعد.
یاد بگیرید محکم بودن را، قوی بودن را، کوه و سنگ بودن را؛ لازمتان میشود برای وقتهایی که آدمهای زندگیتان، دستشان میرود روی نقطه ضعفتان و دلتان را بند میکنند به نبودنشان! یاد بگیرید که هیچ جای زندگی جواب محبتهایتان چیزی نمیشود که شما میخواهید…از من به شما نصیحت، قوی بودن را یاد بگیرید برای تمام روزهایی که قرار است تنتان بلرزد از آدمهایی که قلبتان را میلرزانند …
هیچکدومشون نمیان که برای همیشه بمونن،
نه سختیها و نه خوشیها
وقتی خیلی سرمستی از خوشحالی
وقتی حجم مشکلات و غم داره از پا درت میاره، این رو به یاد بیار…
اینجا درون سینهی من
زخم کهنه ایست
که میکاهدم مدام …این زخم خورده را
به ترحّم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما
مرحمت زیاد!
دلنوشته غمگین کوتاه
در حَـسرَتـــ دیـــدآرَتــــ آوارِهـ تَـــریــنَــمْ…..!
منو بارون و غم شدیم همدرد?
به هرچه نمیخواستم
رسیدم،
جز تو
که میخواستمت..
من ب اعتماد دوستت دارم
یه عمره دارم دنبال بی کسی هام میگردم محبت هاتونم بوی منت میده
عمری دگر بباید، بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم، اندر امیدواری!
مثل سیگار نصفه افتادم
در جهانی که پمپ بنزین بود…
در میان جمعیت هم
می توان خیلی تنها بود!
دلنوشته غمگین عاشقانه
وقتی گذشتتون زنگ میزنه،اجازه بدید بره رو پیغام گیر…اعتماد کنید به من؛
دیگه هیچ چیز جدیدی برای گفتن نداره!??
تمام طول شب را
برای تو واژه می شوم،
تو بخواب،
“شب بخیر هایت” با من..
آرزوی هر شب منی..
من میخندم،
تو عڪس بگیر…
و در ڪنارش بنویس:
” وقتی دوستش دارم “
و خاطراتی که هیچوقت ساخته نشد
ولی زیاد مرور شد.
میری با اینکه تمامت رو پیش کسی جا گذاشتی، این چه رفتنیه که هرروز پشت سرت رو نگاه میکنی؟!
درسته دیگه دوست ندارم…
ولی اینو بدون..
دوست ندارم ببینم با یکی دیگه ام هستی.
??
پدرانمان داریوش گوش میکردند!
ما عکس های پروفایلمان را تند تند عوض میکنیم!
این “دوستت دارم” چه رازی دارد؟!
که هیچ نسلی از پسِ گفتنش
بر نمیاید!
دلنوشته غمگین تنهایی
گاهی از تنهایی بمیر
اما با کسی که تفاوتِ تو
با بقیه را نمی فهمد؛ادامه نده
برایِ خودت ارزش قائل باش!
مثل تنهایی خودم ساکت
مثل تنهایی خودم سرسخت
مثل تنهایی خودم وحشی
مثل تنهایی خودم بدبخت…
هرکسی را
همدم غمها و تنهایی مدان
سایه هم،راه تو میآید
ولی همراه نیست…!
وسیعترین شکل تنهایی،
دورماندن از کسی است که دوستش داری.
حالا هی جهانت را با غریبهها شلوغ کن.
وقت هایی تو زندگی هست که بعد از به زبان آوردنش این جمله رو میگی:
”اصلا نِمیدونم چرا اینا رو دارم به تو میگم!”
چون تَنهایی، خیلی هم تنهایی .
نمیدونم کدوم درد بزرگتریه؛
اینکه تو نباشی
یا باشی و مال من نباشی..
اما اینو میدونم
هر دوش یه نتیجه داره: تنهایی.
و تنهایی از همهچی بدتره!
تنهایی آدم رو کمطاقت میکنه. دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بیمنطق میسازه. یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا، به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم. کسی که شنوندهی بهانههای ریز و درشتمون باشه. یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه. گوش کنه و به دل نگیره. شنونده باشه و سکوت کنه. یه نفر که تویِ اوجِ بی منطقیمون، صبورترین آدمِ دنیا باشه. خیلی وقتا ما خودمون میدونیم حرفی که میزنیم منطقی نیست، اما یه نفر باید باشه تا تویِ چشمامون نگاه کنه و برای چند لحظه حقی که نداریم رو بهمون بده. کسی چه میدونه، شاید ما اون لحظه فقط تشنهیِ توجهیم، فقط کمی توجه.
تنهایی آدم رو کمطاقت میکنه…
دلنوشته غمگین مرگ
ترک عادت
موجب مرض است
ترک یــار امّا،
حقیقتاً
مرگ است…
ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن
ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
مرگ این نیست که نفس نکشی
دلمُردگی مرگه
القصه به قصدِ جان ما بسته صفی
مرگ از طرفی و زندگی از طرفی
ما مرگ را زیسته ایم
با آوازی
غمناک
غمناک
از کدام آغوش به تو می شود رسید؟
مرگ؟
زندگی؟
خواب؟
حرفی بزن
دارم تمام میشوم!
یک روز حس می کنی که در حال مرگ
هستی و روز بعد می فهمی که تنها کاری
که باید می کردی این بود که چند پله
پایین می رفتی تا چراغی را برای روشن
کردن پیدا کنی تا همه چیز را
کمی شفاف تر ببینی …
مرگ را دیده ام من
در دیداری غمناک
من مرگ را به دست سوده ام
من مرگ را زیسته ام
با آوازی غمناک
غمناک
وبه عمری سخت دراز و سخت فرساینده
آه!
بگذاریدم!
دلنوشته غمگین دلتنگی
انبوه برگها در راهند
چونان
دلتنگی هایم
که زاده می شوند
به وقت نبودن های تو
چمدان بستهام از “خواستنت” کوچ کنم
تا “نبودت” بروم گور خودم را بکنم
شرح دلتنگی من بی تو فقط یک جملهست
“تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم”…
به جانم که می افتد ، می چسبد !
به قلبم نفوذ می کند ،
تنم را به لرزه در می آورد
و به گذشته های می برد …!
هنگام عبور از چشم ها ،اشک می شود
به لب ها که می رسد می شود لبخند !
ویران می کند و دوباره می سازد … !
خیالت را می گویم جانا
که به وقت دلتنگی
به سراغم می آید ،
خیالت مستدام …!
امشب
از کوچهی دلتنگی من میگذری …؟
پروفایل ها
امروزه شده اند
تلخ ترین پیام رسان تصویری دنیا،
چه زجری دارد
دلتنگی ات را
درد هایت را
غم محبوس شده ی وجودت را
دوستت دارم هایت را
در دایره ای کوچک به امید دیده شدن
بگذاری
ولی هرگز کسی سراغ از تو
و این همه گفته نگیرد که نگیرد…
باید کمی قوی تر باشم!
این حجم دلتنگی دارد مرا
از پا در می آورد!
باید کمی خودم را گول بزنم!
حالش خوب است
حالم خوب است
می دانم که هیچکدامتان باور نمیکنید!!
دلتنگی
سهمِ ترســو هاست….
آنان که شجاعند
گوشی را بر میدارند
شماره اش را میگیرند
درست بعد از شنیدن”الــو”
فریاد میزنند که
“دیوانه…دلم برایت تنگ شده….”
و بعد گوشی را میگذارند…!
و خـوشبخت
آنانی هستند
که تلفنشـان زنگ میخــورد…
و کسی از پشتِ تلفن فریاد می زنــد….
“لعنتی….
من بیشتـــر…..”
دلنوشته غمگین برای پدر
تمام مشکلات دنیا یه طرف
اینکه پدر و مادرت جلو چشمت پیر میشن یه طرف
ما دیر بیدار شدیم
خورشید ،
مدت هاست قیدِ این شهر را زده !
ما گولِ چراغها را خوردیم
این تاریکیِ بی پدر،
از سالهای دور با ماست !
از سالهای دور …
پدر خیال می کرد آدم وقتی در حجرهی خودش تنها باشد تنهاست…
نمیدانست که تنهایی را
فقط در شلوغی میشود حس کرد…
کاش آنقدر خوب باشم که سرت را بالا بگیرى و همینطور که به من اشاره میکنى با افتخار بگویى؛
او فرزندِ من است!
باید پدر باشى تا بفهمى چه لذتى دارد پز فرزند را دادن!
اگر زمانه به نام تو افتخار کند؛
تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر…
دلنوشته غمگین مادر
بچه ای به مادرش گفت :
اگر بهشت مال توست
چرا در دستانت
نیست زیر پاهایت است
مادر گفت:
ان را زمین گذاشتم
تا تو را در اغوش بگیرم
هیچی مثل خندوندن مادر، آدم رو تازه نمیکنه…
مرگ ینی لرزش دستای مادر..
در چین و چروکِ کنار چشمت
در لا به لای موهای سپید شده ات
در کنارِ آرامشِ دستانی که لطافتش را کارِ خانه گرفته
در دردِ کمرت
در دردِ پاهایت
در قرص های رنگارنگی که همراهت شده است
فرزندی میبینی که خودخواه،بی توجه به پیری ات میخواهد جوانی کند
مرا کنارِاین همه
ببخش…
خط های لبخندت وقتی که میخندی
خط میزند روی هرچه اتفاق ناگوار است
دست هایت مقدس ترین بارگاهی ست
که بوسه بر آن
مرا به تمامِ خواسته هایم میرساند…
مادر…
مینویسم “میم”
تو اما هزار و چند بار،
برایم معنا میکنی
“مبادا جایی
کسی دلت را شکسته باشد جانم”
مینویسم “الف”
که یعنی
“انتظار میکشم از صمیم قلب
که روزی برسد و
شانه باشم برای جبرانِ محبت های مادرانه ات”
که روزی برسد و افتخار کنی برای داشتنم!
مینویسم “مادرِ عزیزِ خوبِ من”
که یعنی خدا
مثلِ همیشه
از تمامِ خواستنی های روی زمین
بهترینَش را نصیبِ من کرد!
و من چقدر خوشبختم،
برای داشتنت وسطِ اینهمه دلهره ی لعنتیِ بچگانه!
مثلِ حسِ خوبِ افتادنِ پتو،
با دستانِ مادر،
موقعِ خواب،
“ناگهانى”؛
“دلچسب”
دوستت دارم…!
کسی از بهشت
چیزی نمی دانست،
و خداوند
مادر را آفرید …
دلنوشته غمگین طولانی
به تهِ هیچی فکر نکنید
تهِ راه
تهِ رابطه
تهِ دنیا
تهِ جیب
تهِ زندگی
اینا دلیل غمگین شدنِ همه ست…
چمدان دست تو
و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین
حالت غمگین شدن است…
غمگین مشو عزیز دلم
مثل هوا کنار توام
نه جای کسی را تنگ می کنم
نه کسی مرا می بیند
نه صدایم را می شنود
دوری مکن
تو نخواهی بود
من اگر نباشم
لا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ
مترس و غمگین مباش، قطعاً ما
نجات دهنده تو و خانواده ات هستیم
نوعی بی خیالی هست که معمولا بعد از انتظار کشیدن های طولانی پیش می آید…
بعد از مدتها تلاش کردن
دویدن و به در و دیوار زدن
بعد از مدتها خواستن بی نتیجه!
یکدفعه احساس می کنی خسته ای،
بریده ای، دیگر توانش را نداری و هیچ چیز برایت مهم نیست…
به اینجا که میرسی فقط دلت میخواهد تماشا کنی
برایت فرقی نمیکند رسیدن یا نرسیدن…
آمدن یا نیامدن، ماندن یا رفتن…
به اینجا که میرسی
نه دلتنگ می شوی نه دلخوش…
می گویی بی خیال!
و این بی خیالی غمگین ترین حس دنیاست…!
کاش میشد تمامِ آدمهای غمگین و تنهای جهان را در آغوش کشید، برایشان چای ریخت، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد.
کاش میشد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدمها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی است و روزهای خوب در راه اند، که حالِ همه مان خوب خواهد شد…
تنهایی آدم رو کمطاقت میکنه. دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بیمنطق میسازه. یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا، به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم. کسی که شنوندهی بهانههای ریز و درشتمون باشه. یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه. گوش کنه و به دل نگیره. شنونده باشه و سکوت کنه. یه نفر که تویِ اوجِ بی منطقیمون، صبورترین آدمِ دنیا باشه. خیلی وقتا ما خودمون میدونیم حرفی که میزنیم منطقی نیست، اما یه نفر باید باشه تا تویِ چشمامون نگاه کنه و برای چند لحظه حقی که نداریم رو بهمون بده. کسی چه میدونه، شاید ما اون لحظه فقط تشنهیِ توجهیم، فقط کمی توجه.
دلنوشته غمگین دخترانه
قول هایی هستند به اسم قولهای دخترانه،
که فقط از قلب دخترهای عاشق برمیآیند.
جنسشان از احساس است.
نمیشکنند؛ حتی با شکستن قولهای مردانه…
به من قول داده بودی هرگز از چشمهایت نمیافتم؛
گفتی مردانه، اما افتادم.
به تو قول داده بودم هرچه شد پایت بمانم،
دخترانه…
ماندم!
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده
برای شیطنت های بی وقفه،
بی خیالی های هر روزه،
ناز و کرشمه های من و آیینه،
خنده های بلد و بی دلیل،
برای آن احساسات مهار نشدنی..
جـــدایــی مــان ؛
هیــچ یکـــ از تشــریفــاتــــ آشــنایمــانــــ را نــداشتـــ
فقــط تــو رفـــتــی
و منــــ ســعیــــ کـــردمـــ
ســـ ــنگــــ دل بــاشـــمــــ
قرار بود مرگ مارا از هم جدا کند …
و مرگ حتماً دختریست با موهای مشکی
کمی بهتر از من که تو دوستش داری
و دست در دست با او قدم می زنی
دلنوشته غمگین انگلیسی
Isn’t it ironic? we ignore the ones who adore us adore the ones who ignore us love the ones who hurt us and hurt the ones who love us.
غمگین نیست؟ ما کسایی رو نادیده میگیریم که ستایشمون میکنند، کسایی رو ستایش میکنیم که نادیده مون میگیرند، کسایی رو دوست داریم که بهمون ضربه میزنن، و به کسایی ضربه میزنیم که دوستمون دارن.
I try to give best, but once I start feeling ignored, I lose my interest, and then it’s very hard to get it back.
من سعی میکنم که بهترین باشم، اما یه بار که حس کنم نادیده گرفته میشم، علاقمو از دست میدم و بعد خیلی سخته که برش گردونم…
We are the saddest but pretentious to be happy.
ما غمگین ترین متظاهران شادی هستیم.
The loneliness after you it’s not the same loneliness that was before you.
تنهاییِ بعد از تو
تنهاییِ قبل از تو نیست.
One day you were upset about something that you do not remember it now.
It passes like always.یه روزی واسه یه اتفاقاتی ناراحت بودی که الان یادتم نمیاد چی بودن.
اینم میگذره مثل همیشه…
Sometimes, I need to go off on my own. I’m not sad. I’m not angry.
I’m just recharging mt batteries.بعضی اوقات، احتیاج دارم از دست خودم در برم.
من ناراحت نیستم.
من عصبانی نیستم.
من فقط دارم باتریمو شارژ می کنم.