متن نوحه شب دوم محرم 1404 با سبک از مطیعی، میرداماد، بنی فاطمه + صوت

متن نوحه زنجیر زنی شب دوم

در شب دوم محرم ۱۴۰۴، دلمان در حسرت زیارت امام حسین علیه السلام و یادآوری مصائب عاشقان اباعبدالله علیه السلام میپ ردازد. نوحهه ا و عزاداری هایی که در این شب برگزار می شود، به سبک های مختلفی از قبیل مطیعی، میرداماد و بین فاطمه، حالت و عمق خاصی به مراسم میبخشد. در این مقاله، مجموعه ای از نوحه های شب دوم محرم ۱۴۰۴ را با ترجیع های دلنشین و صوت های هر سبک، برای شما عزیزان آماده کرده ایم تا بتوانید در این شب غم انگیز، بیشتر در غم و اشک همراه باشید.

متن نوحه شب دوم محرم بنی فاطمه

غبار دشت بالا رفت و میشد کاروانی آن میان پیدا
به هر محمل نهان آیینه ی انسیهَ الحَورا

شگفتا کاروانی همچو اسماعیل، طفلانش
چو ابراهیم مردانش، دو عالم بیقرارانش
و باشد غبطه ی پیران، مقام شیرخوارانش

علم در دست های حضرت سقا
قیامت را نمایان می کند آن قامت رعنا

حرم در سایه سار لطف او باقی
و خشکیِ بیابان هم صدا میزد به مشتاقی

الا یا ایّها السّاقی اَدِر کَأسًا و ناوِلها
به سوی شاهِ عالم، چشمه های عالمِ بالا

نگاه شاه اما در تماشای گل لیلا
میان آه و اندوه شقایق ها
و سیل اشک های حضرت زهرا

امیر قافله، چشم و چراغ مشرقین آمد
حسین آمد حسین آمد حسین آمد

به نام نامی ساقی کوثر خیمه برپا شد
طنین انداز شد گویا صدا در پهنه ی گیتی

سرِ اهل زمین و آسمان پایین
که ناموس خدا از محمل خورشید می آید

به دور ناقه اش دیواری از غیرت مهیّا شد
نمی بیند نگاهی قامت زینب

ولی پیداست از آینده حتی شوکت زینب
جلال و حشمت زینب شکوه و عصمت زینب

چه گویم مِدحت زینب
که بر زانوی عباس است پای حضرت زینب

و اِجلال نزول دختر زهرا چنین باشد
چرا که در رگش خون امیرالمؤمنین باشد

به این حال آمده زینب به دشت کربلا اما
امان از گردش دنیا امان از عصر عاشورا

پناه خیمه مضطر شد بدون یار و یاور شد
و کاری که نباید میشد آخر شد

صدای ناله ی جن و ملک آمد
زمین گویا به سر میزد

زمان آشفته از این داغ و، در هم شد
و این مرثیه اوج روضه ی ماه محرم شد

چه خونی در دلش کردند
سوار ناقه ی بی محملش کردند

متن نوحه شب دوم محرم مطیعی

میرسه ناگاه، با نصرُ من الله
شمس و قمر از راه، ماشاء الله

برپا شده خیمه یار، صحرا شده باغ بهار
دلداده روی حسین، جمع احرار

جمع عشاق، اینجایند تا دنیا دنیاست
تا محشر این محشر برپاست، تا این دنیاست

نام آوری حسین، دل می بری حسین
با اینکه از همه، تنهاتری حسین

رویای من حسین، دنیای من حسین
عقبای من حسین، مولای من حسین

میرسه ناگاه، با نصر من الله
شمس و قمر از راه، ما شاء الله

یک سو همه عاشق او، یک سو همه قاتل او
زینب شده دست به دعا، آه از دل او

در این صحرا، می بارد باران غمها
با اشک بانویی تنها، در این صحرا

دلخون و بی پناه، حیران قتلگاه
نگران خیمه گاه، آه از دل تو آه

ای عشق من حسین، خونین بدن حسین
ای بی کفن حسین، صد پاره تن حسین

متن نوحه زنجیر زنی شب دوم

متن نوحه شب دوم محرم مطیعی

حسینیا!
به پا شده بازم دوباره محشری
حسین حسین حسین حسین”
چه اسمِ گریه آوری حسینه، عزیزم

چه کشته ای که تا هنوز، تنهاست
چه بِیرقی که تا ابد، بالاست
صدا صدایِ گریه ی، زهراست

حسین حسین حسین حسین، مظلوم
حسین حسین حسین حسین، عطشان
حسین حسین حسین حسین، بی سر

*به خدا اگه بدونی روضه خوندن چقدر خوبه،خودتو محروم نمی کنی، میگی منم روضه خونش باشم.مادرش روضه خونای پسرش رو نگاه می کنه.روضه بخون مادرش میشنوه…میگه جانم حسینم…*

حسین حسین حسین حسین، مظلوم
حسین حسین حسین حسین، عطشان
حسین حسین حسین حسین، بی سر

*همه محرمت یه طرف! اون لحظه ای که میوندار دستشو بلند می کنه،میگه:

مظلوم…حسین…
غریب…حسین…
عطشان…حسین…
حسین حسین…

فریاد یا محمدا !
حسین رسید به کربلا…

*یه بانوی پهلوشکسته ای در آستانه مجلس ایستاده:صلی الله علیکِ یا سیدتی و یا مولاتی یا فاطمه الزهراء.لعن الله قاتلیکِ و ظالمیکِ و ضاربیکِ و غاصبی حقکِ یا سیدتی یا زهراء…*

فردا میرسه کربلا میفرماید:همه پیاده بشید.روضه هم از طرف مادرشه هم بابای غریبش…
” اَخبَرُ رسولَ الله،فاطمَه بقتل الحسین”
یه روز پیغمبر و فاطمه زهرا نشسته بودند؛فرمود:دخترم! تقدیر خداوند اینه:پسرت رو می کشند،حرفی نزد. فاطمه زهرا شروع کرد گریه کردن…پیغمبر اکرم فرمود:”یا فاطِمَه! اِصبِری و سَلِّمی…”دخترم صبر کن…دخترم تسلیم باش.” قالَت:صَبَرتُ و سَلَّمتُ یا رسول الله…”سریع تسلیم امر خدا شد.صبر جزیل کرد. فقط یه سوال کرد آخه مادره…
” فَاَینَ یکون قَتلُه ؟ ” بابا پسرمو کجا می کشن…؟ فرمود:”یُقتَلَ بِارضِِ یقولُ لها کربلاء …” یه جایی میکشنش،بهش میگن کربلا…” فی غربهٍ مِنَ الاهلِ والعشیره “پسرتو غریب میکشن…

بعد یه جمله ای گفت بی بی خوشحال شد.
یا فاطمه غصه نخور! یه عده ای میان همه نگرانیشون اینه اربعین کربلا میرن یا نه یه عده میان زیارتش…*

«پشت سر مرقد مولا
روبه رو جاده و صحرا
بدرقه با خودِ حیدر…
پیش رو حضرت زهرا…»

*تو برای زائراش دعا می کنی…این حرفی که زدم در روایت نیستش…ولی مگه میشه زائر بره کربلا، فاطمه زهرا براش دعا نکنه؟*

کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم

شبیه رباب و سکینه، برای شما بی قراریم
از این سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم

فدایی زینب، پر از شور و عشقیم
اگر که خدا خواست، بزودی دمشقیم

«لبیک یابن الزهرا…یابن الزهرا…یابن الزهرا…»

دلم هوای تو کرده،بگو چه چاره کنم…؟!

حالا باباش علی رو بگم.فردا که امام حسین،رسید کربلا.میدونید،بار چهارمی بود که رسید کربلا. سه بار همراه پدرش علی، برادرش امام حسن،اومده بود کربلا…یه بار در مسیر رفت به صفین…یه بار مسیر برگشت…یه بار هم رفتن به نهروان …

نصربن مزاحم،کتاب “وَقْعَهُ صِفّین” داره؛از علمای قرن دومه متوفی ۲۱۲ است.بهترین کتاب در مورد جنگ صفین رو نوشته.

هرثمه بن سُلَیم میگه: همراه امیرالمومنین بودم از صفین برگشتیم .رسیدیم به یه سرزمینی آقا برامون نماز خوند…وقتی نمازش رو سلام داد”رَفَعَ الیه من تربَتَها…”
یه مشت خاک برداشت”فَشَمَّها…” شروع کرد این خاک رو بوییدن…”ثُمَّ قالَ:واهنَّک ایَّتُهاالتُّربَه ! ” ای خاک! خوش به حالت!
“لَیُحشَرَنَّ مِنکِ قَومٌ یَدخُلُونَ الجَنَّهَ بغیرِ حِسابٍ .”از تو خاک اقوامی محشور میشن، بدون حساب وارد بهشت میشن…*

*میگه این جریان به یادم بود. برگشتم از صفین همسرم محب امیرالمومنین بود،شیعه بود. برا همسرم جریان رو تعریف کردم…گفتم مگه علی علم غیب میدونه؟میگه همسرم صدا زد: علی جز حق نمیگه. دیگه این جریان یادم رفت.یه روزی رسید،کوفه شلوغ شد،همه سپاه آماده شد، یه عده رفتند شمشیرا و نیزه هاشون رو تیز کردند. یه عده نعل تازه به اسباشون زدند سپاه کرور کرور می آمد سمت کربلا.منم روانه شدم . آمدم مقابل حسین بن علی، باهاش بجنگم…همچین که رسیدم، یاد امیرالمومنین افتادم …”فَکَرِهتُ مسیری…”میگه دلم نخواست ادامه بدم.به نهیبی به اسبم زدم آمدم مقابل امام حسین، گفتم: آقا یه روز همراه پدرت بودم…پدرت این خاک رو برداشت،بویید.آقا فقط یه سوال ازش کرد…تو با مایی یا علیه مایی؟ گفتم:نه با توام نه علیه توام…زن و بچه دارم. اگر بیام سراغت،عبیدالله بهشون رحم نمیکنه . آقا فرمود:حالا که این جوریه تا میتونی فرار کن، به تاخت برو دور شو،یه وقت صدای غریبی من رو نشنوی،اگر کسی صدای مظلومیت من رو بشنوه و من رو یاری نکنه،مستقیم وارد جهنم میشه..
فقط برو، منو تنها بذار…*

*فردا رسید کربلا…پیاده بشید…اینجا زن هامون رو به اسیری می برند….اینجا دستای برادرمو جدا می کنند…آقا نگو دخترا دلشون خون شد…*

نگاه کنید! این کربلاست
اینجا قراره کشته شیم
مردا همه بی سر بشن
زن ها… خدایا… بگذریم
بمیرم، براتون

نگاه کنید! این کربلاست
آه ای غریبی السلام
اینجا قراره خیره شن
نامحرما به دخترام
بمیرم، براتون

ده روزِ بعد اینجا میشه، محشر
ای کاش بذارن واسه تون، معجر
ده روزِ بعد میشه حسین، بی سر

“آه از زمین کربلا، ای وای
از نیزه های بی هوا، ای وای
از پیرمردا، از عصا، ای وای ”

نگاه کنید! این کربلاست
اون گوشه رو زینب! ببین
اونجا علی اکبرم
با سر میفته رو زمین
جوونِ، رشیدم

زینب ببین زینب ببین
چیزی به عباسم نگو
اونجا بهم سنگ میزنن
از پشت سر از روبه رو….

اینها اگه سنگت زدن، صبر کن
با تازیانه اومدن، صبر کن
این کوفیا خیلی بدن، صبر کن

“آه از زمین کربلا، ای وای
از نیزه های بی هوا، ای وای
از پیرمردا، از عصا، ای وای”

حسین حسین حسین حسین، مظلوم
حسین حسین حسین حسین، عطشان
حسین حسین حسین حسین، بی سر

متن نوحه شب دوم محرم میرداماد

یا ربَّ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّه،یا ربِّ الحُجَّه بِحَقِّ الحُجَّه اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّه

“اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشٰایَعَتْ وَبٰایَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ، اَللّٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن.”

«کربلا کربلا کربلا
این دل تنگم عقده ها دارد
گویا میل کربلا دارد
یا حسین ما را کربلایی کن
بعد از آن ما را نینوایی کن »

“سَلامٌ عَلی قَلبِ زینبِ صَبور”. فردا ناموس علی میرسه وسط بیابان..اینا بیابان نیشین نبودن اینا پرده نشین بودن..*

با صد جلالت و شرف و عزت و وقار
آمد به دشت ماریه(کربلا) ناموسِ کِردگار

چه ناقه ای، چه ناقه نشینی، چه مَحملی
مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار

حتی حسین تکیه به این شانه می زند
خِلقت زنی ندیده بدین گونه استوار

کوهی اگر مقابل او قد عَلم کند
مانند کاه می شود و می رود کنار

*چرا کوه در مقابل زینب سلام الله کاهه؟چون خودش کوهه، السَّلام عَلیک یا جَبَلَ الصَّبر….*

با چَشم خویش میمنه را می زند، زمین
با خَشم خویش مِیسره را می کند شکار

آن گونه که علی به نجف اعتبار داد
زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار

*از اون روزی که باباش مادرش رو گذاشت زیر خاک زینب شد یه فاطمه ی دیگه… خدا این قابلیت رو داد که نائبهُ الزهرا بشه..*

پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود
زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار

حتی هزار بار بیاید به کربلا
زینب پی حسین می آید هزار بار

«زینب یه لحظه حسینش رو رها نمیکنه..
حسین ِ من! بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
داغِ تو دارد این دلم جای دگر نمی رود»

روزِ دهم قرار خدا با حسین بود
امّا حسین زودتر آمد سر قرار

مَحمل که ایستاد جوانان هاشمی
زانو زدند یک به یک آن هم به افتخار

افتاد سایه ی قد و بالاش روی خاک
رفتند از کنارِ همین سایه هم کنار

*گفتن حتی سایه اش رو هم نامحرم نبینه، آخه این خانم هر وقت میرفت سر قبر جدش کوچه رو براش تاریک می کردن…*

طفلان کاروان همه وَالشّمسِ وَالقَمر
مردان کاروان همه وَاللَیلِ وَالنَّهار

عبدند، عبد گوش به فرمان زینبند
از پیرمردِ قافله تا طفلِ شیرخوار

رفتند زیر سایه ی عباس یک به یک
با آفتاب، غنچه ی گل نیست سازگار

متن نوحه زنجیر زنی شب دوم

متن روضه شب دوم محرم کریمی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ……….

خوب است روضه، روضه ی ارباب بهتر است

از این جهت که گریه کن روضه مادر است

باید که طفل اشک بیاید به گونه ام

وقتی که پلک دست به سینه دَم در است

سر روی شانه ، چون که به ذکرت بلند شد

سر نیست،واعظی است که بر روی منبر است

ای سر بریده بعد تو سر در مرام ما

از نوکران خاص درگاه حیدر است

حق می دهم اگر ببرد ارث از پدر

گریه کن حسین برایم برادر است

بالاترین سمت در این خانه نوکری است

این اعتبار حسرت سلمان و قنبر است

نوکر بهشت هم برود نه بدون شک

نوکر بهشت هم نرود باز نوکر است

وضع خوبی نداشت، مشهور بود به فساد،بعد مدت ها بهش گفتند:چرا اینقدر کارت شده گریه؟ گفت:من بدهکار حسینم. چی شده؟ بعد از مرگش این ماجرا رو نقل کردند. وضع خوبی نداشت، مشهور بود به فساد، همه می شناختنش به روابط نامشروع، فلان زن اسمش سر زبون ها بود. یه روز توی خونه اش دید آتیش نداره برا غذا درست کردن،همسایه ی بغلیش روضه داشت،وارد خونه ی همسایه شد، دَرب خانه ای که روضه بود باز بود، رفت،میگه:رفتم تو خونه دیدم همه مشغول عزاداریند، اومدم مقداری آتیش از زیر دیگ بردارم، دیدم اینقده دارند گریه می کنند از غذا غافل شدند، زیر دیگم داره خاموش میشه، خاکستر گرفته، خم شدم با دستام یه مقدار آتیش رو جابه جا کردم، دو سه تا هیزم گذاشتم زیر آتیش اینها گرسنه نمونند، یادشون رفته اصلاً غذا رو آتیشه،بعد که داشتم هیزم هارو جابه جا می کردم، یه مقدار دستم هم سوخت، خم شدم،فوت کردم، دوباره آتیش رو عَلم کردم، یه مقدارم آتیش برا خودم بردم خونه غذام رو گذاشتم، خوابم برد، خواب قیلوله، هر روز یه ذره خوابی هم میرفتم، تو عالم رؤیا دیدم دارند من رو طرف آتش می برند، کشان کشان، فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ. یه عده موهام رو گرفتند،فرشته های عذاب پام رو گرفتند، دارند می برند بندازند توی آتیش،یه صدایی بلند شد، کجا می بریدش؟گفتند:این زن زانیه است، باید بندازیمش توی آتیش، حکمش آتشه.گفت:من اجازه نمی دم. دستش رو نگاه کنید برا من سوخته. برای غذای من زحمت کشیده.من رو رها کردند، احترام کردند به اون آقا. به من گفتند:برو خدا رو شکر کن کی بدادت رسید. به اون آقا هم گفتند: هر چی شما بگید،شما پسر ساقیه کوثرید. افتادم به دست و پای این آقا گفتم:آقا شما کی هستید؟ فرمود:من حسینم.امروز اومدی غذای من رو گرم کردی.

فاطمه مدیون کسی نمی مونه،هر کی برا حسینش گریه کنه،زهرا کمکش میکنه،هر کی برای حسینش سینه بزنه زهرا هواش رو داره،هر کی از خوابش بزنه فاطمه تو خواب قبرش فاطمه کمکش میکنه. روز قیامت سرت رو بالا میگیری،شما کی هستید؟ ما گریه کن های حسینیم.چه کار کرده با دل های شما فاطمه. همه ی شما دعوت شده ی فاطمه اید. یه عده قرار بوده بمیریم فاطمه فرموده:من گریه ی این رو دوست دارم نگهش دارید. یه عده قرار بوده مریض شید خونه بیوفتید، مادرش گفته:من گریه این رو دوست دارم این بمونه. یه عده نمره پارسال نگرفتیم تا غدیر تو مجلس مولا. مادر فرموده:علی جان این رو محرم بیارش. بابا یه نفر عروسی داره،ولیمه داره زنگ می زنند دعوت می کنند، کارت دعوت میدن، برای ابی عبدالله، حبیب خدا، عشق خدا،روضه گرفتی، همینجوری میآیی. تا فاطمه نخواد آب از آب تکون نمیخوره. دونه دونه ی شما رو بی بی دست گذاشته، تو بیا، تو بیا…..

زمان ایستاده،زمین نیم خیز،آسمان ایستاده

شده کربلایی به هر جا که این کاروان ایستاده

عجب کاروانی که در مقدم او جهان ایستاده

به پابوس عباس سر پنجه آب روان ایستاده

و می گوید اکبر هنوز ای خلایق عزا ایستاده

نه با قد رعنا، دم خیمه یک نوجوان ایستاده

هنوز اصغری هست سه شعبه کنار کمان ایستاده

و این راه شیری در آغوش یک کهکشان ایستاده

زمان پیش می رفت به آنجا که یک نیم جان ایستاده

به جایی که ارباب پریشان چو آتشفشان ایستاده

به آن لحظه ای که نشسته است شمر و سنان ایستاده

به وقتی که خنجر شده کُند و در استخوان ایستاده

زده دست و پا و پس از لحظه ای از تکان ایستاده

خودروضه بان نشسته ولی روضه خوان ایستاده

نشسته یزید و برای لبت خیزران ایستاده

حسین…..

***

بلند مرتبه شاهی رسید کرببلا

که آسمان همه در محضرش زمین می خورد

سپاه شام که بود و سپر به هم می زد

و کوفه هم قدم لشکرش زمین می خورد

میان هلهله ها در کنار محمل ها

نبود دست خودش دخترش زمین می خورد

یکی یکی عَلم خیمه های عاشورا

به گرد خیمه گه خواهرش زمین می خورد

کنار محمل او رخصتی فرشته نداشت

که جبرئیل همین جا پرش زمین می خورد

رسید بین خیام وعمهزفرط دلشوره

اگر نبود علی اکبرش زمین می خورد

چه خوب شد که اباالفضل در کنارش بود

نمی گرفتش اگر معجرش زمین می خورد

رباب هم که از آن دور تیرها را دید

چقدر دور سر اصغرش زمین می خورد

گذشت روز دهم جان خویش را می دید

بلند می شد و با پیکرش زمین می خورد

دوید تا که بگیرد سر عزیزش را

که دید پشت سرش مادرش زمین می خورد

سری به نیزه بلند است در بر زینب

مُدام رأس یکی در برش زمین می خورد

حسین رفت و اسیر ستم شد آل الله

حسین بود ولی همسرش زمین می خورد

***

با عزت و احترام ارباب ما اومد کربلا،اما مثل ده روز دیگه زینب صدا می زد:

زینت دوش نبی روی زمین جای نیست

ارباب من و شما که به دنیا اومد، همون روزهای اول مادرش فطمه سراسیمه بر پیغمبر وارد شد،دست روی دست می زد، دیدی بچه ام رو بردند،دیدی یهود کار خودش رو کرد،بچه ام رو بردند، گریه می کرد.رسول خدا فرمود:فاطمه جان چی شده؟ عرضه داشت بابا: حسینم تو گهواره اش نیست. آخه حسین وقتی توی گهواره ست، هر موقع مادر خوابش می برد گهواره خودش تکان می خورد. بابا جان گهواره بیدار میشوم تکان میخوره. می فرماید: فاطمه تو که به کارهات می رسی، جبرائیل میآد گهواره رو تکان میده، افتخار جبرائیل اینه بشینه کنار گهواره ی حسین. بی بی بیدار شد دید حسینش نیست برا باباش گفت،فرمود:نگران نباش، حسین ِ تو رو به آسمان بردند،یه عده از ملائکه نمی تونند بیان زمین زیارت حسین. سُکان سماواتند،ملائکه ی عرشند نمی تونند جابه جا بشوند خدا اجازه نداده، اما خدا اجازه فرموده حسین و عالم بالا ببرند، ملائکه حسین رو زیارت کنند. ناراحت نباش الان بری تو حجره هست. فاطمه وارد حجره شد دید ابی عبدالله خوابه. اما یه فرقی کرده حسین،لباسی که فاطمه تنش کرده بود دیگه تنش نیست، لباسه حریر بهشتی تنشه. بابا جان لباس حسینم رو من خودم دوختم و خودم بافتم و خودم نخش رو ریسیدم. چرا عوض کردند لباس بچه ام رو؟ فاطمه جان در عالم بالا، همه چیز لطیفه، لباس لطیفه، ملائکه طاقت نیآوردند لباس دنیایی تن حسین باشه.خودم براش دوخته بودم من لباس حسینم رو می خوام، باشه لباسش رو عوض کردند،اینطوری ملائکه طاقت نیآوردند لباس ارباب ِ من و شما رو عوض کردند،آی بمیرم خواهر اومد بالا سرش

زینت دوش نبی روی زمین جای نیست

حسین…..

ای خدا به آبروی ابی عبدالله فرج آقامون برسان

متن روضه شب دوم محرم سلحشور

*”اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ”بار بگشایید اینجا کربلاست،آب و خاکش با دل و جان آشناست*

بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست
کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست
بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست

اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست
اگر زخمیِ صد خارِ معیلانم کنی عشق است
پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست

بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست

برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من
حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من
تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست

بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزن
تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزن
نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزن
چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست

* همه عالم مالِ ابی عبدالله است، اما وقتی واردِ کربلا شد، اول زمینِ کربلا رو خرید…*

میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی
به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی
غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست

نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان
طنابی گردنِ زینب ببند و کوه به کوه گردان
همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست

محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد
ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست

به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابیم
من و این کاروان از چشمه ی فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم
فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست

چه خوشبختست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد
چه خوشبختست آنکس که روی نعشش عبات اُفتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد
دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست

به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید
به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید
برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید
کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست

صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است
بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است
جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست

شاعر:استاد علی اکبر لطیفیان
می سوزم و چون آتشی در احتراقم
آه ای اجل از چه نمی آیی سراغم

این دشت نیت کرده یارم را بگیرد
ای مرگ مَرهم شو بر این زخمِ فِراقم

* همچین که نسیمِ کربلا خورد به صورتِ بی بی زینب، همه ی غم و غصه عالم به دلش نشست…*

بویِ جدایی می وزد در این بیابان
از رفتنت حرفی مزن چشم و چراغم

از لحظه ای که پا دراین صحرا نهادیم
هر لحظه من دلواپسِ یک اتفاقم

جان یکی را تیر و خنجر می ستاند
جان یکی را تشنگی ، جان مرا غم

اینجا سرت را روی نی می بینم آخر
آتش بگیرد دامن گلهای باغم

با خنده اش دشمن نمک ریزد به زخمم
تنهایی ات داغی شده بر روی داغم

#شاعر : هادی ملک پور

*امشب شب دوم محرم، اسمِ کربلا که میاد یه جورِ دیگه ای گریه میکنی، میدونی چرا؟ شاید یه دلیلش این باشه، تا رسیدن کربلا، حضرت دید اسبش دیگه حرکت نمیکنه، فرمود: بگید اسمِ این سرزمین چیه؟ اسامی مختلفی گفتن، غاضریه، نینوا…اولین نفری که با اسمِ کربلا گریه کرد، خودِ ابی عبدالله بود، یه دلِ سیر بالایِ ذوالجناح گریه کرد، بعد  فرمود: عباس! خیمه ها رو به پا کنید…تا گفتن همه پیاده شید، بنی هاشمی ها وظیفه ی خودشون رو میدونن، زودتر از همه دورِ محملِ خانوم زینب حلقه زدن، علی اکبر زانو زد، عباس زانو زد، دستِ عمه زینب رو گرفتن، اما یه جمله بگم، امام زمان ببخشن من رو، چند روزِ  دیگه،بی بی زینب وقتی یکی یکی بچه هارو سوارِ ناقه ها کرد، یه لحظه دید خودش رویِ زمین مونده میونِ نامحرم ها، یه نگاه سمت گودال کرد، دلش خیلی به درد اومد، اما حرفی نزد، برگشت سمتِ علقمه، صدا زد:”یا کَفیلَ زینب!”…

متن روضه شب دوم محرم حیدر خمسه

کوچه به کوچه گشته ام میخانه ای نیست
این روزها یک عاقلِ دیوانه ای نیست

انگار خاکِ مُرده پاشیدند بر این شهر

*می بینی حال و روزِ مارو، ما هر جایی باشه روضه رو برپا می کنیم، حتی اگه شده تویِ بیابون هم میریم، رو ما چی فکر کردن، ما ولِ کنِ روضه ها نیستیم، ما با زن و بچه هامون اومدیم اینجا روضه، اما اینم بگم اینجا خیلی ها مواظبِ اونا هستن، یه وقت خدا نکرده، یه نامحرمی از کنارشون رد نشه…*

انگار خاکِ مُرده پاشیدند بر این شهر

این سرزمین بی روضه جز ویرانه ای نیست

*از اولِ روزِ ماه محرم۶۱ (هجری) تا حالا، اینقدر بساط روضه ها غریب نبوده، تکیه ها کو؟ پرچم ها کو؟”وقتی ابی عبدالله، غلامش جُون رو صدا زد: کیسه ی پولی بهش داد، گفت این حسابتِ برو…تا حالا این غلام نگاه به نگاهِ آقا نکرده بود، یهو سر آوُرد بالا، گفت: برم؟ تو خوشی هاتون بودم، حالا برم؟…”حسین جان!ما هم نمک نشناس نیستیم، از درِ خونه ات جایی نمیریم…*

باید مصیبت های زینب را بیان کرد
حالا که دیگر بین ما بیگانه ای نیست

روزی به زلفت شانه می زد، دستِ زینب
جز پنجه هایِ شمر حالا شانه ای نیست

از بس سرت افتاده از بالای نیزه
دیگر برایِ صورتِ تو چانه ای نیست

عباس چشمان خودش را بسته یعنی
جایِ حرم در بزمِ بی شرمانه ای نیست …

*بَزم میدونی یعنی چی؟ بزمِ بی حیاها، شراب داره، قمار داره، خرید و فروشِ……ناله بزن:حسین.

امشب شبِ وردیِ کربلاست، زینب هنوز کربلا نرسیده بود هی به عباس می گفت: عباس به حسین بگو بیاد، حسین می اومد اما بغض گلویِ زینب رو گرفته بود، نمیذاشت حرف بزنه، دوباره به علی اکبر می گفت: برو بگو بابات بیاد، حسین می اومد، چی شده خواهر، از صبح ده بار صدام زدی؟ یهو بغضش ترکید، داداش بیا برگردیم، من دلم برا قبرِ مادرم تنگ شده، دلم شور میزنه….*

با مدینه چقدر؟ فاصله دارد اینجا
فکرِ آشفتگیِ قافله دارد اینجا

کربلا گفتی و یکباره دلم ریخت حسین
از جدائیِ تو قلبم گله دارد اینجا

این بیابان چقدر خارِ مُغیلان دارد
خبر از پایِ پُر از آبله دارد اینجا

این سرازیریِ گودال دل نگرانم کرده
همچنان سعی و صفا هروله دارد اینجا

بادهایش دَمِ مغرب چه غبار آلوداست
سخن از کف زدن و هلهله دارد اینجا

تو بیا زیرِ زره پیرُهن تنگ مپوش
عده ای قاتل بی حوصله دارد اینجا

حیفِ ترکیبِ رُخَت نیست که تغییر کند؟
سر بریدن ز قفا مسئله دارد اینجا

پایِ گیسویِ تو، موهام همه گشته سپید
گیسوان من وتو قائله دارد اینجا

از نظر بازی این قوم دلم می لرزد
غارتِ چادر و معجر صله دارد اینجا

غَبغَبِ ناز علی را زنظر پنهان کن
وای بر حال رباب، حرمله دارد اینجا

«شاعر قاسم نعمتی»

*پرده ی کجاوه رو رباب کنار زد، دید که دارن میرن و میان، علی اکبر رو صدا زد: گفت: چه خبر شده؟ گفت: بابام گفته اینجا می مونیم، گفت: چرا دارید همه بارها رو روی زمین میذارید؟ گفت: بابام گفته اینجا خیلی می مونیم، دست و پاش لرزه افتاد، علی اصغر رو بغل گرفت، اول زنی که از محمل پیاده شد رباب بود، اومدن کنار مرکب زینب، گفت: خانوم قرارِ بمونیم؟ گفت: آره رباب. گفت: زینب جان! اینجا آب هم هست؟ گفت: آره رباب، ما بچه ی این سرزمین هستیم، اون دجله است، اون فراتِ، یه لبخندی رباب زد، خیر ببینی، خیالم راحت شد، اما ده روزی گذشت، دیدن چادر به کمر بسته، از این خیمه به اون خیمه، نفس بُریده، چی شده رباب؟ کسی آب داره؟ لبایِ علی اصغرم خشکیده، چشاش وا نمیشه، حسین…

متن نوحه زنجیر زنی شب دوم

متن نوحه زنجیر زنی شب دوم

ای غنچه از خونِ تَرم
لای لای علیِ اصغرم

کم کم روم سویِ حرم
لای لای علیِ اصغرم
لای لای علیِ اصغرم

این کودک سَر مست من
باشد تمامِ هستِ من

ازتشنه کامی می رسد
جان داده رویِ دست من
جان داده رویِ دست من

تا باغبان را تنها بدیدند
غنچه ی او را لب تشنه چیدند

ای غنچه از خونِ تَرم
لای لای علیِ اصغرم

کم کم روم سویِ حرم
لای لای علیِ اصغرم
لای لای علیِ اصغرم

تا باغبان را تنها بدیدند
غنچه ی او را لب تشنه چیدند

این کودک سَر مست من
باشد تمامِ هستِ من

من بَر تو لاله خوانده ام
از دیده خون افشانده ام

چشمان خود وا کن ببین
تنهایِ تنها مانده ام
تنهایِ تنها مانده ام

بردی علی جان صبر و قرارم
من جز تو دیگر یاری ندارم

تاهستم و تا زنده ام
از رویِ تو شرمنده ام

با دستِ خود پشتِ حرم
قبر تو را من کنده ام
قبر تو را من کنده ام

کمتر بخند ای شیرین زبانم
با خنده آتش مزن به جانم

متن نوحه شب دوم محرم ترکی

یارب گینه غم قلبلـرین طاقتین آلدی

اندوه وملالیلــه شــَرر عــالمه سالدی

دریای مصیــبتده گلــور موجه بلالــر

احبـابیدن عرشه اوجالوب آه ونوالــر

قاره چکلـوب هـریره ، هـریرده عزادی

گوزیاشی توکوراهل ولا نوحه سرادی

عشاق آراسینداقورولوب حلقه ی ماتم

گــویا یتشــوب یــوم بـَـلا ماه محـــرم

بوآیـدا سولـوب ظلمیـله گلــزار پیمــبر

بوآیـدا گلــوب نالیــه جنــاتیده حیــدر

بوآیــدا معـــزادی  رســولان    مطهــــر

بوآیـدا یـانـار نـار  مصیبــتده    ملکلــر

بوآیـدا یتوب عالمــه بیــرمحنت دیگــر

بوآیـدا گلــوب فاطمه افغانه ســراســر

بوآیـدا یـولار زلفنــی حورالــره ســرور

بوآیـدا نــوایه گلجـــاق مـادر مضـــطر

بوآیـدا دئیـــر وای بالا صدیقـــه کبـری

رخساره اللــرگوزیاشینی حضرت زهرا

بوآیـدا خــزان اولـدی گلــستان ولایت

یاندی سوسوزوندان گل بی خارامامت

بوآیـدا حسین قویدی قدم کرب وبلایه

سـٔـکان فلـــک واریـری گلسیــدی نوایه

اجــلال نـٔـزول ایلـــدی عالمــلره رهــبر

چاتدی شرفه کرب وبلا تپــراقی یکسر

فرمایش ائدوب قارداشیـنا مهرفروزان

ای ماه سپهـــرعلــوی بـــدر درخشــان

غم قافله سین ساخلابوصحرای بلاده

برپاائلــه خرگاهیمی قارداش بو بِلاده

قلبیم بوبیـابانـدا گلــوب سیــنده زاره

وارعلتـی افــلاکه چخور دلده شــراره

توش ایلـدی بویر منی اندوهیله درده

ویرقیزلاریمون خیملرین بیراوجایرده

**********************

گینه یتوب مه محرم سراسر عالمی دوتوب غم

چکوبله قاره نه سمایه گلوب نوایه اهل عالم

اولوبدی گوئیا قیامت ایدوبدی ورد دل جماعت

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

غبار غم دوتوب فلکلر باتوبدی ماتمه ملکلر

آچوبدی باشینی بوآیدا بهشتیده بتول اطهر

گلوب فغانه شیرداور مدام سسلنور پیمبر

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

نه تک او دردمند عاشق بو درگهه بوتون خلایق

گلر دیر اورکده دردین شفا ویرر طبیب حاذق

تمام دردمند اولانلار دیر او چاره سیز قالانلار

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

بوآیدا دخت شیر یزدان اولوب اسیر قوم عدوان

گیدوبدی مجلس شرابه باش اگمیوب چوشیر غران

شراب مجلسینده هرآن دیردی زینب پریشان

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

باتوب بوآیداقانه اکبر شبیه حضرت پیمبر

گیدوب جدایه قانلی باشی گلوب نوایه غملی مادر

ایدردی اکبرین بهانه خانیم دیردی یانه یانه

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

بو آیدا دشت کربلاده کسیلدی نچه باش مناده

سریه سسلنوب اوغول وای باتاندا قانه شاهزاده

عزای قاسمه گلنلر ایدر نوا دیر علملر

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

بوآی شهید راه قران بالاسین ایتدی دینه قربان

بو عشق پاک و صبر و ایثار قویوبدی انبیانی حیران

مسیح وخضر ونوح وموسی دیردی ای عزیز زهرا

حسین یارالاریواقربان اسیر بالالاریوا قربان

سویوللارین گروه اعدا بو آیدا باغلیوبدور، اما

یاریبدی صفلری او چولده آلوب فراتی شیر هیجا

ولی سویوندان ایچمیوبدور باخوب سویا یانوب دیوبدور

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

بوآی بیراوت دوشوب جهانه جهان قالوبدی یانه یانه

بو آی امام کون و امکان گلوبدی ظلمیدن فغانه

حسینه ای قرا گینلر دیر بو ماتمه گلنلر

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

((زکی)) بو غمده سینه داغلا گوزون یاشون عذاره باغلا

فقط نه تک مه محرم حسینه هر زماندا آغلا

((عتیق)) اُل بو غمده گریان گیدونجه قبره سویله هرآن

حسین یارالاریوا قربان اسیر بالالاریوا قربان

متن نوحه افغانی شب دوم محرم

کوچه کوچه کوفه بوی عطر خون دارد

عاشق ای مولا چهره لاله گون دارد

از غمت پریشانم

در ره تو قربانم

ای حسین جسین جانم سیدی حسین جان

کوچه کوچه کوفه بوی عطر خون دارد

کعبه بوسه می گیرد از لب گهربارت

من طواف خون دارم در هوای دیدارت

قبله تو میقاتم

مکتب تو ایمانم

ای حسین حسین جانم

سیدی حسین جانم

کوچه کوچه کوفه بوی عطر خون دارد…

نوحه جانان خواهر مظلوم حسینم، مظلوم حسینم

جانان خواهر مظلوم حسینم، مظلوم حسینم

جانان خواهر مظلوم حسینم، مظلوم حسینم

وای از اسیری وای از غریبی

جانان خواهر مظلوم حسینم، مظلوم حسینم

ای ماه زهرا ای عشق زینب

جانان خواهر مظلوم حسینم، مظلوم حسینم

مظلوم حسین، حسین جان

موج خون گرفته صحرای کربلا را

موج خون گرفته صحرای کربلا را

مظلوم حسین، حسین جان

مظلوم حسین، حسین جان

در بهار شادابی شکوه از خزان دارم

در بهار شادابی شکوه از خزان دارم

همچو لاله پر خون داغ باغبان دارم

همچو لاله پر خون داغ باغبان دارم

در بهار شادابی شکوه از خزان دارم…