اشعار و متن عاشقانه فرشته رضایی
اشعار فرشته رضایی
هیچ چیز در دنیا…
بدتر از معمولی شدن برای کسی نیست …
تبدیل به روزمرگی شدن …
از اینکه حضورت برای یک نفر بشود
مثل مسواک زدن …
مثل شانه کردن …
که اگر حوصله داشت سراغت را بگیرد و …
اگر نداشت بگوید بماند برای بعد ،
دیر نمی شود!
به خودتان احترام بگذارید …
با کسی بمانید …
که اولویتش باشید
که برایش دغدغه بشوید
کسی که هر لحظه یادتان در خاطرش رژه برود
کسی که به کار ، به خواب و استراحتش بگوید :
بایستید …!
اول “او” …
جملات عاشقانه زیبا
عکس هایت را دوست دارم ….
در آن ها طور دیگری هستی …
لبخند می زنی…
عاشقانه نگاه می کنی…
و از کنارم نمی روی !
به روز رسانی را …
که فقط برای انواع بازی ها،
نرم افزارها …
و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند …
گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند!
طرز فکرش را ارتقا بدهد…
حال و هوایش را تازه کند …
مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را …
که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه ندارد…
رها کند بعضی وابستگی ها را ..
که حال و روزش را به هم می ریزند…
افسوس ها را …
غصه ها را …
نگرانی ها را …
و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند
گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست ؛
زندگی را نو کرد…
و یک “من” تازه ساخت…
با باورهایی جدید…
و افکاری رو به رشد …
باور کن ..
لازم است هر از گاهی خودمان را هم
“به روز رسانی” کنیم
اشعار عاشقانه
می گفت، هر آدمی برای خودش فصل پنجمی داره …
که تکلیف تمام فصل هاشو روشن می کنه …
که حال و هوای هر چهار فصلش …
به حال و هوای اون فصل بستگی داره …
اگه ابری باشه تمام فصل هاش ابریه …
بارونی باشه، بارونیه…
آفتابی باشه، آفتابیه …
می گفت، فصل پنجم فصل دل آدماست …
حال دل اگه خوش باشه …
همیشه بهاره، همه جا پر گل و بلبله …
حال دل اگه ناخوش باشه …
هر فصل پاییزه…
سرد و غم انگیز و برگ ریز …
که پایان نداره …
دلم اسارتی میخواهد
از جنس تو مثل
حبس شدن گوشه آغوشت…
متن عاشقانه جدید
همیشگی باش، خب؟؟؟
یک مشترک در دسترس …
یکی که توی هر مناسبت کنارم باشد ،
که زود به زود دلش برایم تنگ شود …
زیاد اهل عاشقی نباش
از رمانتیک بازی سر در نیاور
فقط یک “نفر اولی ” بمان
گاهی دنیا را به هم بریز برای آرامشم
همانی شو که فهمیدن دوست داشتن هایش خیلی بلد بودن نخواهد
یکی که آمده بماند
یکی که آمده نرود …
یک دانه کبریت را روشن کن …
و کف دستت بگذار …
می سوزاند نه ؟
ده بار دیگر هم که امتحان کنی …
فقط بیشتر می سوزی همین !
بعضی چیزها ذاتشان خطرناک است …
و هزار سال هم که بگذرد تغییر نمی کنند، …
مثل کبریت که می سوزاند …
یا چاقو که تیز است و برنده!
و هر چقدر هم در استفاده از آنها احتیاط کنی …
یک لحظه بی توجهی ات کافیست …
تا زخمی ات کنند…
راستش بعضی آدم ها هم اینگونه هستند …
یک بار، دو بار، سه بار که یک نفر را امتحان کردی و دیدی دلت را سوزاند …
و احساست را زخمی کرد …
برای همیشه کنارش بگذار …
زیرا فرصت دادن ….
به آنهایی که ذاتشان خطرناک است
وقت تلف کردن است …
با آتش بازی کردن است !
متن زیبای احساسی
گاهی فکر می کنم …
حرف ها هم …
شبیه غذاها تاریخ انقضا دارند …
یعنی باید درست و به موقع مصرف شوند …
یعنی اگر تاریخ مصرفشان بگذرد …
به درد نخور می شوند…
دور ریختنی می شوند!
فکر کن …
یک غذای تازه و گرم و داغ …
چه قدر به جانت می چسبد ؟
حرف ها هم همین اند …
تا وقتی مزه دارند …
که گوشی برای شنیدن در انتظارشان باشد …
زمانش که بگذرد…
سرد می شوند ، از دهان می افتند!
گاهی …
به این فکر می کنم
که هیچ چیز در دنیا
به اندازه ی “دوستت دارمی ”
که به موقع گفته نمی شود مسموم نیست!!