متن پاییزی برای اینستاگرام غمگین و خاص به انگلیسی و فارسی
پاییز یکی از فصل های بسیار زیبا می باشد که به فصل عاشقی معروف است و رنگ درختان و آب و هوا به قدری زیبا می شود که دوست دارید ساعت ها در خیابان قدم بگذارید و صدای خش خش برگ ها را احساس کنید. اما امروز در پارسی دی بهترین متن ها و جمله ها را در مورد متن پاییزی برای اینستاگرام؛ متن پاییزی برای اینستاگرام غمگین؛ متن پاییزی برای اینستاگرام انگلیسی؛ متن عاشقانه پاییزی برای اینستاگرام؛ متن پاییزی خاص برای ایسنتاگرام؛ متن پاییزی برای پست اینستاگرام، متن کوتاه پاییزی برای اینستاگرام را برای شما جمع آوری کردیم همراه ما باشید.
متن پاییزی برای اینستاگرام
لیلی زیر درخت انار نشست..
درخت انار عاشق شد، گل داد،سرخِ سرخ.
گلها انار شد.داغِ داغ.هر اناری هزارتا دانه داشت..
دانه ها عاشق بودند،دانه ها توی انار جا نمی شدند..
انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت..
خون انار روی دست لیلی چکید ..
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید..مجنون به لیلی اش رسید..
خدا گفت؛راز رسیدن فقط همین بود..
کافی است انار دلت ترک بخورد…
پاییز ؛ چه زیباست……?
طبیعت ؛ چه هنرمندانه آذین شده است.
رنگ آمیزی ها چقدر چشم نوازند……?
خش خش برگها در زیر پای عابران؛
صدای کلاغ ها در باغ های عریان؛
باد پاییزی چه زیبا می وزرد
با وزش باد؛
کوچه باغها؛
پر از برگهای زرد و نارنجی می شود….?
روزها کوتاه و کمی سرد شده اند
برگها دانه دانه سقوط میکنند
وخیابانها و کوچه های خالی را می پوشانند…
برگها در گوش هم ؛ زمزمه ها دارند
راستی این برگها چه می گویند؟…..?باغبان؛ باغ بی برگ را ترک کرده
و کلاغها؛ در غفلت باغبان؛
در باغ ؛ باغبانی می کنند…….?
. زیبا نیست؟؟؟??
خوب است که از میان دلخوشیهای رنگباخته و از دست رفتهام “پاییز” هنوز هست…?
خوب است که هنوز برای چیزی ذوق دارم و انتظار وقوع چیزی را هنوز میکشم!?
خوب است که زرد شدن برگها و خیس شدن خیابانها در ذهنم اتفاق خوشایندیست و خوب است که پاییز شده…??
خوش آمدی پائیز عزیز! کاش با ما مهربان باشی؛ با ما که در تو زیاد زخم خوردهایم و زیاد شکستهایم و خاطرات ناخوشایند زیادی را از پائیزهای پیش از تو حمل میکنیم.
با ما مهربان باش پائیز عزیز! با ما که تو را و برگریزان تو را زیاد دوست داریم و عشق را و قدم زدنِ عاشقانه در تو را زیاد دوست داریم و فرصت از عشق گفتن و از عشق شنفتن هم نداریم!?
???که پاییز است و جان می دهد دیوانه باشی??
.
دلم میخواهد گربهها را بغل کنم، کبوترها را، گنجشکها را، درختها را، گلها را… آدمها را، آدمها را، آدمها را… دلم میخواهد عمیقتر نفس بکشم در این وادی، زیر این آسمان هزار رنگ، روی این برگهای خشک و نارنجی، و در این هوا که آفتابش میلی برای تابیدن ندارد و ابر است و باران میبارد و باران میبارد و باران میبارد و چه میچسبد زیر باران قدم بزنی.
که پاییز است و جان میدهد دیوانه باشی، بزنی از خانه بیرون و همصحبت گنجشکها شوی وقتی در گودال بنبستی خلوت، آبتنی میکنند و به گربهها بگویی چه چشمهای قشنگی دارند، دوست داری همصحبت آنان شوی که نه دلی شکستهاند، نه اشکی به روی گونهای غلطانیدهاند، نه میدانند که نامهربانی و بیرحمی و آزار چیست.
همصحبت آنان که در نگاهشان زندگی، در با شکوهترین حالت ممکن جریان دارد.
پاییز شده است و غروبهای دلگیر زیادی در پیش،
پاییز شده است و شبهای بلند بسیاری در راه،
پاییز شده است و خاطرات سالهای از یادرفته در کمین…
عطر نارنگی است که در مشام می پیچد و باد پاییزی است که در کوچههای بغضآلود،
ابرها آغوش داغ خورشید را ربوده و باران است که میبارد. عشق است که در هوا میچرخد و مهر است که بر زمین میریزد.
پاییز شده است و کوله بار خاطرههامان بر دوش،
پاییز شده است و چتر آرزوهامان بر سر
پاییز شده است و ماعاشقانِ همیشهی پاییزیم،
هرچند سرد باشد و ابرآلوده و غم انگیز…
بهتر از پاییز، و این چند قطره باران سرد، تو هستی و حس گرم دوست داشتنت، که مثل شالگردنی سرخ و بیقرار، وجودم را عاشقانه در آغوش میگیرد.
بهتر از پاییز و این برگهای زرد و نارنجی، تو هستی که مهرت، دلگرمی تمام این روزهاست …
پاییز آشناست…
مثل عزیزی که از سفر بازگشته، مثل رفیقی که بعد مدتها به دیدنت آمده، مثل بخار برخاسته از چای داغی که با لذت و اشتیاق مینوشی، مثل عطر خاک باران خورده، مثل طعم گس خرمالو در هوایی ابری، مثل بوی تند و گیرای نارنگی، مثل صدای باران در شبی سرد، مثل هیجان نخستین نگاه، نخستین لبخند، نخستین آغوش…
پائیز را دوست دارم.
حتی اگر غمگینم کند، حتی اگر در چمدان نارنجی و کهنهاش، برایم هیچ اتفاق دلپذیری کنار نگذاشتهباشد، حتی اگر تنها و غمگین، تمام خیابان را قدم بزنم. حتی اگر باران ببارد و خیس شوم، باران شدت بگیرد و چتر نداشتهباشم،
حتی اگر شب باشد و سردم باشد و از خانه دور باشم.
پاییز فصل بینظیریست. آدمها را به فکر وا میدارد، آدمها را به یادِ هم میاندازد و دلها را به هم نزدیک میکند.
اگر قرار است خوشبخت باشی،
همین امروز شروع کن.
منتظرِ هیچ چیز عجیب و غریبی نباش!
رویِ پایِ خودت بایست و لحظه هایت را زیباتر از همیشه بساز…
«کانَ کلّ شیءٍ فی المدینهِ هادئًا إلّا قلبی!»
«همه چیز در شهر آرام بود، جز قلبم!»?
زیباترین دکورِ پاییزی
انارها هستند
آویزان و رقصان
با موسیقیِ سرخ و سینه ای آتشین
در قیامتی زردتر از باغ!آنگاه که کوچ هم
زخمِ زبان پرندگان است
بر عریانی شاخه ها…
متن پاییزی برای اینستاگرام غمگین
???????
+تابستان خود را چگونه گذراندید؟!؟
_ به نام خدا… منتظر پاییز بودیم…
دوست داشتم آن سر زده از راه رسیدن ها را.
می آمدی
وسط انار دانه کردنم.
لطیفه می ساختی از دست هایم.
از انگشت هایی
که نبودن انگشت هایت را
بی سلیقه خون گریه کرده بودند.
می دیدی
که چگونه شوق آغوش
تا زیر آستین پیرهنم
سرخ دویده اما
چشم هایت هم پیاله ی چشم هایم
می نشستی رو به رو.
تا بوسه ای می چکید روی لباسم
سر می تکاندی و نمک می ریختی.
paeiz75f’s profile picture
?
نیامدی و عشق درون دلم،
قلبم را تبدیل به یک قبرستان کرده بود،اما این روزها
پاییز در دلم غوغا به پا کرده
پاییز یعنی آغاز خشک شدن برگ درخت ها یعنی هوای دلگیراما در قبرستان قلبم این روزها ،
عشقم درون دلم، باز شروع به جوانه زدن کرده
باز هم دلتنگی هایم شروع شدهعشق بی همتای من
دلم تنگ است نمی آیی...؟
آبان هزار رنگ هم پایان یافت …..!!
با تموم زیبایِ هاش ..!!
ماهِ ی که برای یکسری ها پر اتفاقات رنگی ، تلخی ، خوشی ، ناکامی ، عشق و……..?
ولی ……
انگاری آذر خیلی عجله داره برای اومد همه در تکاپوی رسیدن به آذر هستن نه برای اون بلکه به خاطر رسیدن هرچه زودتر به زمستان و یلدا…….
ما آدمها چقدر عجیب هستیم نادیده میگیرم ماه آخر پاییز رو برای رسیدن به زمستون…..
آذر جانِ من با قدم زیبایت دُنیای ما رو به زیبایِ آخر پاییز هر چه تمام تر کند
خوش اومدی آذر من ???
وقتی پاییز میرسد
دلتنگی، مقدارش چند برابر میشود!
جای خالیات، با غروبها جمع میشود!
و خاطرات گذشته از جانی که برایم مانده است، تفریق!
نبودنت، پاییز را به توان دو خواهد رساند!
پاییز و دلتنگیهایش بیرحمند… .
اشکهایم را از خندههایت مشتق گرفتهاند!
دلتنگیهایم را فاکتور میگیریم که چیزی از تلخیشان نگویم اما خندههای سابقم، ضرب شده است در صفریِ احساست به من!
بدونِ تو یک صفر تنهایم… .
ماندهام، زیر رادیکالی که جوابی ندارد!
????
اولین روز اذر است…..
انارها ترک برداشته
خرمالوها را چیده اندو من
عاشقانه شما را
از پائیز خدا
هدیه گرفتم
اهل هرجا که باشید
پائیزتان با من یکی ستاگر خرمالوهای دستانتان گل انداخت
مرا به نوبرانه ای گس مهمان کنید …
که دوستتان دارم …
جهانم پر اضطراب است بعد تو
و من تهی از تمام بودن هام
و چه اجبار تلخی است خواستن و نداشتن
مدت هاست تویی در من فریاد میکشد
و ذره ذره ی وجودم مهر تورا میطلبد
افسوس ندارمت
افسوس که دستانت در دستای دیگری گره میخورد
افسوس که مرغ آمین به دعایمان
آمین نگفت
اخرین سروده هایم را بدست باد میسپارم
و تسلیم سرنوشت میشوم
و در این لحظه با قلبت وداع میکنم
باشد که در جهان دیگر با تو محشور شوم
آبان دردانه پاییز است
نه مثل مهر دلش پیش تابستان جا مانده
و نه مثل آذر چشم به راه زمستان است
هوایش هوایی میکند آدم را برای قدم زدن
نمِ بارانش عجیب میچسبد
برگریزانش خوش رقصی میکند
و چه چشم نواز است دردانهی فصلِ دلتنگی
پاییز من و باران
و دستهای جا مانده از هم
چتر بسته
آرزوهای خیس خورده
برگ های غمگین
خیابان های سرد ودلگیر
تو بیایی
همه حل میشود
این زندگی تو را فقط کم دارد
دلبری هایت را
یک بیت عاشقانه هایت را
زندگی تو را گم کرده است
پیدا شوی غوغا میکند
تو باید باشی وتمام……
پاییز شروع شد…
از غروب های سردُ ،
ابرهای تاریکش،
که بگذریم،قشنگ است تلفیقِ
بارانُ
کوچهُ
دلبریهایِ برگهایِ چند رنگش…نمیدانم چه چیزهایی میخواهید…!
یا چه کسی را…اما میخواهم، برایِ شما باشد،
هرآنچه که سرنوشتتان را،
رنگیتر از، برگهایِ پاییز میکند…
متن پاییزی برای اینستاگرام انگلیسی
Even when all the trees get rid of yellow leaves and prepare for the long winter dream, love never sleeps
حتی هنگامی که برگ درختان زرد می شود و آماده خواب زمستانی طولانی می شوند عشق هرگز نمی خوابد.
The leaves are all falling, and they’re falling like they’re falling in love with the ground
برگ ها می ریزند و برگ ریزان مانند آن است که برگ ها عاشق زمین شده اند …
There’s nothing more inspirational in this world than autumn rainy days
در این جهان چیزی الهام بخش تر از روزهای بارانی پاییزی وجود ندارد
Autumn
the year’s last
loveliest smileپاییز
آخرین و دوست داشتنی ترین
لبخند سال است.
Ah autumn
I love You my favorite season
My cozy friend who returns loyally each and every yearآه پاییز!
من عاشق تو هستم فصل محبوب من..
دوست دنجی که همه ساله و هر سال وفادارانه بازمیگردی
متن پاییزی خاص برای ایسنتاگرام
? به گمانم پاییز،
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست…
تصویری ست از زنی که به اندازه زیباییش غمگین است،
که لبخند هم بزند،
غم،چشم هایش را رها نمیکند.
زنی که دم نمی زند،
اعتراض نمیکند،
قهر کردن بلد نیست،
باکسی سر جنگ ندارد.
خیلی که دلتنگ شود بغض میکند.
پاییز زنی ست آراسته و موقر
با صورت استخوانی،
با موهای پریشان،
لبخندی ملیح،
زنی به ظاهر خوشبخت،
به ظاهر راضی،
به ظاهر…
آنجا را نمیدانم
اما اینجا بی تو، بدونِ آغوشت
خیابان به خیابان، برگ به برگ
پاییز به شدت
دارد اتفاق میافتد
وقتی که میرفتی ، بهار بود .
تابستان که نیامدی ؛
پاییز شد ؛ پاییز که برنگشتی ، پاییز ماند .
زمستان که نیایی ، پاییز میماند .
تو را به دل پاییزی ات ، فصلها را به هم نریز .
دفتر نقاشی خدا همیشه زیباست
اما پاییز را برای دل خودت
آرام تر ورق بزن؛
و تمامی رنگ ها را به خاطر بسپار
که عشق و محبت و دوستی،
لا به لای همین رنگ هاست????
پاییز میتواند
فصل عشق ورزیدن دو دل باشد
یا میتواند
فصل خاطرات خیس خورده ی
خزان عاشقی دلها باشد
یا میتواند
برگ ریزانِ غم و اندوه
از سینه ی دلها باشد
همه ی اینها
بستگی به تو دارد که عاشقش شوی
یا ترکش کنی
من در زیر چتر عاشقی
دل به دلِ پادشاه فصل ها
پاییزِ عشق و محبّت دادمتو چه میدانی که دلم چقدر
عاشقانه پاییز را پرستش می کندپاییز…
نه تنها فصلِ خزانِ دلها نیست
بلکه؛
فصلِ دوست داشته شدن
و نفس کشیدن
در لابلای برگ هایِ
زرد و قرمزِ درختانِ عشق است
متن پاییزی برای پست اینستاگرام
پاییز برای بعضی ها دل انگیز است و برای بعضی ها غم انگیز… برای من فصل سرد عاشقی…
فصل باریدن بارون و ریختن برگها…
فصل قدم زدن روی برگهای نارنجی…
اینروزها هوای دلم هم پاییزیست…
هوای دو نفره عاشقی ???
? آذر که به نیمه رسید،چیزی در دلم فروریخت
انگار پاییز پا تند کرد برای گذشتن و رفتن
پاییز که برود…دلتنگی که به نهایت برسد…زمستان که بیاید…چیزی منجمد میشود در این میان که قابل توصیف نیست
آنوقت تو میمانی و حسرت آنچه پاییز با خود نیاوَرْد…
حالا تنها امید مانده…که شاید پایان این دلتنگیها،خواسته ات باشد با همهی زیباییش…مثل آذر که پایانش یلداست با همهی دلخوشیاش…
تا زمانی که باران بزند…تا روزی که عطر نرگس و بوی باران بپیچد در کوچه های شهر…میشود امید داشت به عاشقانهای از جنس رویاها…
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر …
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان … قراری طولانی به بلندای یک شب….
شب عشق بازی برگ و برف…
پاییز چمدان به دست ایستاده ….
عزم رفتن دارد….
..
آسمان بغض میکند …
میبارد…
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست .
دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ….
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..دستی تکان میدهد ……
قدمی برمیدارد سنگین و سردکاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز…
و….
تمام میشود …
“پاییز” ای آبستن روزهای عاشقی …
رفتنت به خیر .. سفرت بی خطر
کنارم باش ، این پاییز ،
کنارم باش ، می ترسم …
خزان را دوست دارم من ، ولی بی تو ؛
خیابان ، کوچه ها ، این شهر ، این پاییز ؛
تو را بدجور کم دارد !
بدون تو ؛
گلوی آسمان ها ؛ درد می بارد ،
صدای خش خش این برگ ها بی تو ؛
صدای نابهنجاریست باور کن ؛
به بانگِ مرگ می مانَد !
اگر باشی ،
اگر همراهِ من باشی ؛
خزان زیباترین فصل است ، می دانم …
کنارت ، چای می چسبد ؛
به وقتِ شامگاهان ، در هوای سرد و بارانی …
کنارت کوچه ها زیبا ،
درختان ، آسمان ، گنجشک ها زیبا ،
کنارت بازهم دیوانه ی باران و پاییزم …
کنارم باش ماهِ من ،
که با تو چای می چسبد ،
که با تو عاشقی کردن ، دویدن ، شهر در پاییز را دیدن ؛
که با تو کافه گردی ، شعر خواندن ، مبتلا بودن ؛
در این پاییز ، می چسبد ،
عجب پاییز ، می چسبد !
کنارِ تو ؛
خزان زیباترین فصل است ، می دانی ؟!
صبح اگر چشم باز کردید و
دیدید به جاى پیغام،
برایتان “نقطه” آمده،
بدانید تمامِ شب را
براى زدنِ حرفهایش جان کَنده!
در علمِ جدید،
“نقطه”ها
پُرِ حرفَند!
متن کوتاه پاییزی برای اینستاگرام
چقدر هوسِ پاییز کرده ام !
چقدر دلم ؛
خیابان هایِ نارنجی می خواهد …
پس کِی این شهریورِ بی قواره ، تمام می شود ؟ !
من دلم یک فصلِ دلبرانه ی عاشقانه می خواهد …
خود آزارم شاید ، ، ،
اما دردِ عشق ،
در خیابان هایِ پاییز ؛
کشیدن دارد ! ! !
?
بارون پاییز رو یادته؟!
ما تشبیهش کرده بودیم؛
به پیانویی که فقط من و تو از شنیدنش تو دنیا لذت می بردیم …
خش خش برگای پاییزی رو چطور ؟!
اونا رو یادت هست هنوزم…
قدم زدن توی پیاده روهای طولانی …
اونا رو دیگه باید یادت باشه…
چون اونا تو دنیای منو تو هر کدوم یه معنی داشتن..
عشق تو دنیای منو تو معنیای زیادی داشت.
همه اینارو هم اگه یادت نیاد؛
دیگه باید اون کسی که بدون تو خودشو هم از یاد برده رو یادت باشه…
یادت میاد؟!
حیف است هوای پاییزی هدر شود
بیا دست هایت را به من بده
تا باهم در امتداد پاییز
روی زرد و نارنجی برگ ها قدم بزنیم
و همه ی شهر را مبتلا کنیم به عشق
زحمت بارانش با خدا
آمدنش با تو
عاشقی و شعر و غزلَش با من!
پاییز می آید.. می آید تا شلوغی های این روزها را در خش خش برگ ها گم کند. می آید تا باران آبان ماه تازه کند بودن ها را کنار یکدیگر.
پاییز پای رفتن ندارد! می آید که ماندن را مانا کند، سنگ فرش های خیابان، نم باران، دست های سرد و جیب های دو نفره، همه اش از فصلی میگوید که کافه هارا شلوغ میکند و خیابان ها را خلوت
اصلا صفای کافه رفتن در پاییز خلاصه شده. آنگاه که در انتظار؛ برگ هارا زیر پا میفشاری. آنگاه که رد یک قطره باران را روی گونه ات حس میکنی و آنگاه که کسی از پشت سر چشم هایت را میگیرد و لبخند مهمان لب هایت میشود؛ پاییز می آید…
پاییز این زیبای دل فریب با آن همه ناز و کرشمه عزم رفتن دارد.
چند صباحی دگر عاشقانه هایش را جمع میکند و می رود.
تا یلدا بیاید و دلبری هایش را برای یک شب هم که شده به رخ زمستان بکشد.
زمستانی که با سوزی از سرما و برف می پوشاند برگ های جامانده از پاییز را
تا برای همیشه مدفون کند خاطرات این فصل دلبرانه را.
این روزهای آخرین ماه و ته تغاری پاییز را با عیش نوش کنید که زمستان فصلی سرد و بی رحم است
خشک می کند هرآنچه که بویی از تازگی دارد.