انشا برای روز معلم زیبا و کوتاه برای پایه اول تا پنجم با مقدمه و نتیجه (معلم مرد و خانم)
روز معلم، فرصتی ارزشمند برای ابراز عشق و قدردانی از معلمان عزیزمان است. در این مطلب مجموعه ای از زیبا ترین و کوتاهت رین انشا های مخصوص روز معلم برای پایه های اول تا پنجم ابتدایی آورده شده که همراه با مقدمه و نتیجه کامل نوشته شده اند. این انشا ها به گونه ای طراحی شده اند که هم برای معلم مرد و هم معلم زن قابل استفاده باشند. دانش آموزان م یتوانند با این متن های ساده و تاثیرگذار، احساسات قلبی خود را به معلم خود ابراز کنند و بهترین یادگاری را در این روز تقدیم نمایند.
همچنین ببینید: نقاشی درباره روز معلم (دخترانه و پسرانه)
انشا برای روز معلم
موضوع: روز معلم
مقدمه:
هر ساله روز دوازدهم اردیبهشت را به عنوان روز معلم جشن میگیریم. این روز مخصوص کسانی است که چراغ علم را در دل ما روشن میکنند. معلمان عزیز، مانند شمعی هستند که میسوزند تا ما روشن شویم.
بدنه:
معلم من خانم/آقای بسیار مهربانی است. او با لبخند وارد کلاس میشود و با صبر و حوصله به ما درس میدهد. اگر چیزی را نفهمیم، دوباره و چند بار برای ما توضیح میدهد. معلمم فقط به ما درس نمیدهد، بلکه به ما محبت، دوستی و صداقت هم یاد میدهد. من همیشه از نگاه پر از مهربانی او انرژی میگیرم. وقتی مشکلی دارم، میتوانم با خیال راحت با معلمم صحبت کنم.
نتیجه:
من روز معلم را دوست دارم، چون میتوانم به معلم عزیزم بگویم چقدر دوستش دارم. امیدوارم همیشه سالم، خوشحال و موفق باشد. معلم عزیزم، روزت مبارک!
موضوع: ارزش معلم
مقدمه:
معلم یکی از مهمترین افراد در زندگی ماست. او کسی است که راه درست زندگی را به ما نشان میدهد.
بدنه:
خانم معلم/آقای معلم ما مثل پدر و مادر دوم ماست. او همیشه به فکر یادگیری ماست و هر روز برای ما با صبر و علاقه درس میدهد. معلمم با ما مهربان است و اگر اشتباه کنیم، با آرامش ما را راهنمایی میکند. گاهی اوقات برای ما قصههای آموزنده تعریف میکند و به ما کمک میکند رویاهای بزرگی داشته باشیم.
من خیلی خوشحالم که چنین معلم خوبی دارم. او همیشه به ما میگوید که با تلاش میتوانیم به آرزوهایمان برسیم.
نتیجه:
در روز معلم میخواهم از او با تمام قلبم تشکر کنم و قول بدهم که درسهایم را خوب بخوانم. معلم مهربانم، دوستت دارم و همیشه به یاد خوبیهایت خواهم بود.
موضوع انشا : روز معلم ( به زبان ادبی )
مقدمه :
بسم الله الرحمن الرحیم
نوشتن در مورد بعضی موضوعات سخت است ، مثل نوشتن از مهر مادری یا نوشتن از عشق پدر و حالا اینجا نوشتن از معلم و مقام معلم …
متن انشا :
ما انسان ها موجودات فراموش کاری هستیم .
این است که باید مدام بعضی چیز ها به ما یاد آوری شود.
شاید نامگذاری بعضی مناسبت ها به همین دلیل باشد.
که ما به یاد آوری کند باید قدردان محبت های کسانی باشیم که زندگی را به ما می آموزند .
امروز که با نامگذاری سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری و روز معلم بهانه ای پیدا کرده ایم
تا از قدردان محبت های بی دریغ معلمان خود باشیم میخواهم از تو بنویسم . از تو ای معلم …
هر کس در این دنیا شغل و وظیفه ای دارد .
اما چطور میتوان معلمی را شغل دانست ؟
مگر میتوان این همه ایثار و فداکاری و زحمت و دلسوزی را شغل به حساب آورد ؟
مگر محبت مادرانه تو و سخت کوشی های پدرانه ات را میتوان چرتکه انداخت
و در نهایت حساب و کتاب و کرد و مزد آن را پرداخت ؟
نه معلم عزیزم …
ما دانش آموزانت، بهتر از هر کسی میدانیم که معلمی برای تو تنها یک شغل نیست .
معلمی برای تو عشقی است شبیه عشقی که پیامبران برای هدایت انسان ها داشتند.
معلمی برای تو رسالتی است سنگین و الهی …
معلی برای تو مسئولیتی است که برای آن هر چه در چنته داری
از جان و روح و روان و جوانی ات صرف میکنی .
تا از یک کودک بی مسئولیت سر به هوا … یک مرد یا زن بالغ و عالم و مفید بسازی ….
مهم تر از آن تو آمده ای تا از ما «انسان » بسازی .
نتیجه گیری :
معلم عزیزم … میدانم همه سخت گیری ها ، دعوا ها ، جدیت ها یت برای رشد و پیشرفت من است و من از صمیم قلب قدردان زحمات عاشقانه تو هستم و مقام بلند استادیت را ارج مینهم .
معلم عزیزم روزت مبارک باد.
همچنین ببینید: بهترین ایده های ارزان قیمت برای کادوی روز معلم
انشا در مورد معلم کوتاه
باغبان مهربان دانش برای معلم آقا
مقدمه: معلم مانند باغبانی است که با دستان پرمهرش، بذر دانش و محبت را در قلب و ذهن ما میکارد. او با صبر و عشق، ما را برای آیندهای روشن آماده میکند و راه زندگی را به ما نشان میدهد.
بدنه: آقای احمدی، معلم کلاس سوم من، یکی از بهترین معلمهایی است که تا به حال داشتهام. او هر روز با لبخند به کلاس میآید و درس را چنان شیرین و جذاب میکند که هیچکس خسته نمیشود. وقتی ریاضی درس میدهد، با مثالهای ساده و داستانهای جالب، سختترین مسائل را هم آسان میکند. او همیشه میگوید: «اشتباه کردن بخشی از یادگیری است، فقط باید دوباره تلاش کنید.» این حرفش به من اعتماد به نفس داده تا از اشتباهاتم نترسم. آقای احمدی نه تنها درسهای کتاب را به ما یاد میدهد، بلکه به ما میآموزد که با دوستانمان مهربان باشیم و به بزرگترها احترام بگذاریم. یک روز که حال یکی از همکلاسیهایم خوب نبود، او با مهربانی کنارش نشست و با او صحبت کرد تا حالش بهتر شود. این کارش به من نشان داد که معلم فقط معلم درس نیست، بلکه یک دوست و راهنما هم هست.
نتیجه: معلمم مثل یک ستاره در آسمان زندگی من میدرخشد و راه را به من نشان میدهد. روز معلم فرصتی است که از او تشکر کنم و بگویم چقدر برایش ارزش قائلم. آقای احمدی عزیز، روز معلم مبارک!
معلم، فرشته زمینی
مقدمه: معلم فرشتهای است که خدا او را به زمین فرستاده تا با بالهای دانش و محبت، ما را به سوی موفقیت و خوشبختی هدایت کند. او با قلب بزرگش، همه ما را مثل فرزندان خودش دوست دارد.
بدنه: خانم حسینی، معلم کلاس اول من، مثل یک مادر مهربان بود که با صبر و حوصله به ما خواندن و نوشتن یاد داد. یادم میآید روز اولی که به مدرسه رفتم، خیلی میترسیدم و دلم برای خانه تنگ شده بود. اما خانم حسینی با لبخند گرمش به من دلداری داد و دستم را گرفت. او به من یاد داد که چطور مداد را درست دستم بگیرم و حروف الفبا را بنویسم. هر وقت کسی در کلاس اشتباه میکرد، او با آرامش راه درست را نشان میداد و هیچوقت عصبانی نمیشد. خانم حسینی همیشه داستانهای قشنگ برایمان میخواند و از ما میخواست که خودمان هم داستان بگوییم. این کار باعث شد که من عاشق کتاب خواندن شوم. او به ما یاد داد که با هم همکاری کنیم و به دیگران کمک کنیم. هنوز هم وقتی به دفترهای قدیمیام نگاه میکنم، یاد خط قشنگ او و ستارههایی که برایم کشیده میافتم.
نتیجه: خانم حسینی، شما فرشته زندگی من هستید. روز معلم را به شما تبریک میگویم و از شما برای همه مهربانیهایتان تشکر میکنم.
انشا برای روز معلم زیبا
معلم ها دقیقا همان کسانی هستند که گل ذاتی انسان را می پروراند و راه درست را به آن نشان می دهند و زمانی که به آجری مقاوم تبدیل کردند در مسیر اصلی خود رها می کنند. معلم ها سرشارند از حس عشق و محبت و صبر و استقامت. مانند مادری مهربان کودک را نوازش می کند، به او درس می دهد و او را بزرگ می کند.
گاهی مانند پدری سخت گیر او را به جلو هل می دهد و گاهی او را مورد سرزنش قرار می دهد و آنگاه که کودک بزرگ شد و پا گرفت و راه افتاد در گوشه ایی می نشیند و اوج گرفتن او را تماشا می کند، معلم ها همان پیله ایی هستند که به دور کرم ابریشم می پیچند و آن را در قنداق خود و در آغوش خود نگاه می داند،
دقیقا مانند سپری در مقابل سرما و گرما و در مقابل سختی ها حفظ می کنند و آنگاه کرم که بال گرفت و بال های رنگارنگ خود را گشود از پروانه جدا می شود و اوج گرفتن او را نظاره می کند.
معلم ها دل خیلی بزرگی دارند، هر سال مجبورند که تکه ایی از وجود خود را رها کنند و او را به دیگری بسپارند، مگر اینطور نیست که معلم ها هر بار به هر دانش آموز تکه ایی از وجود خود را تقدیم می کنند.
از خود به آن ها محبت و عشق ، نوع دوستی ، فداکاری و ایثار را تزریق می کند و در نهایت بعد از گذر سال ها، زمانی که تمام وجود خود را صرف کودکانش کرد و هربار تکه ایی از وجودش را بخشید و زمانی که آن ها را جوان و بزرگ ساخت و خودش پیر و چروکیده شد در حالی که همه ی کودکانش او را ترک کرده اندو هر کدام به سمت زندگی خود رفته اند.
گاهی معلم ها سر ما داد می زنند، گاهی سخت گیری می کنند اما کیست که نمی داند در پشت همه این سخت گیری ها یک دوستت دارم نهفته است. با تمام وجودش فریاد می زند که دوستت دارم.
دوست دارم که همیشه کار درست را انجام دهی! دوست دارم که همیشه بهترین باشی و دوست دارم که انسانی با سواد و پر از محبت و مهربانی شود که اگر نبود هرگز هیچ معلمی آنقدر تلاش نمی کرد که تو در هر شرایطی و بدون هیچ بهانه ایی بهترین باشی.
بنابراین هرگز از آن ناراحت نباش زیرا که هیچ مادری بد فرزندش را نمی خواهد و هیچ کودکی نمی تواند مادرهای زندگیش را فراموش کند.
معلم، چراغ راه زندگی
مقدمه: معلم مانند چراغی است که در تاریکی مسیر زندگی، راه درست را به ما نشان میدهد. او با نور دانش و حکمت، قلب و ذهن ما را روشن میکند و ما را برای آینده آماده میسازد.
بدنه: آقای رضایی، معلم کلاس چهارم من، یکی از بهترین معلمهایی است که دیدهام. او درس علوم را چنان با شور و شوق درس میدهد که همه ما عاشق این درس شدهایم. یک روز که درباره سیارات صحبت میکرد، با یک مدل کوچک از منظومه شمسی به کلاس آمد و به ما نشان داد که زمین و سیارات دیگر چطور دور خورشید میچرخند. این درس آنقدر برایم جالب بود که همان شب درباره ستارهها و کهکشانها در اینترنت جستجو کردم. آقای رضایی همیشه میگوید: «جهان پر از رازهای قشنگ است، فقط باید کنجکاو باشید و دنبال جواب بگردید.» او نه تنها درسهای کتاب را به ما یاد میدهد، بلکه به ما میآموزد که شجاع باشیم و از پرسیدن نترسیم. یک بار که در امتحان نمره خوبی نگرفتم، او به من گفت که مهم این است که تلاشم را ادامه بدهم و ناامید نشوم. این حرفش به من انگیزه داد که بیشتر درس بخوانم.
نتیجه: معلمم، شما چراغ راه من هستید و من همیشه قدردان شما خواهم بود. روز معلم مبارک!
همچنین ببینید: ۵۰ ایده کاردستی برای روز معلم
انشا در مورد روز معلم کلاس ششم
من الفبای زندگی را از زبان شیرین تو آموختم اما حال نمی دانم چگونه این الفبا را در کنار هم بچینم که شایشته ی نا م پر عظمت تو باشد…. تمام کلماتم از جلو نظام گفته و به صف ایستاده اند اما در میان آنها هیچ واژه ای را نمی یابم که برای تشکر و قدر دانی از تو کافی باشد….
من فلسفه و منطق زندگی ام را از تو آموختم….
شمال و جنوب کشورم را معنی کویر و دریا را به کمک تو شناختم و فهمیدم….
از تو آموختم که جامعه، فرهنگ چیست؟
و حتی از تو آموختم رهبر و خدا و پیغمبر کیست؟
من از تو آموختم پنجه و ساعد و پرش سه گام را برای آبشاری بی نقص….
جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را به کمک تو فرا گرفتم که اکنون محبت هایت را یک به یک می شمارم….
چه قدر بی شمارند ابیات شعری که معنا و مفهومشان را از تو آموختم و امروز که روز توست همین ابیات در مقابل نام مقدست وزن و قافیه ی خود را از دست داده اند….
چه کردی با این ابیات که آن ها امروز نه مفاعیلن را می شناسند و نه می دانند بحر هزج و رمل چیست ….
به کمک تو با تاریخ گذشته ی کشورم از هخامنشیان گرفته تا میرزا کوچک خان جنگلی و انقلاب مشروطه آشنا شدم…. آری من از تو آموختم که چگونه رشد کردم و به اینجا رسیدم، اینکه چگونه خودم را احساساتم را ودر آخر افکارم را بشناسم…. پس حق دارد این قلم که ناتوان و بی رمق باشد برای اینکه بر سطرهای دفترم از گذشت ها و مهربانی های مادرانه ات بنویسد …. بیا و این بار هم مانند همیشه با آرامش چشمانت جانی دوباره ببخش به این الفبای بی جان زندگی…. بیا و باز هم روشن کن چراغی از دانش را بر کودکان سرزمینت….
انشا در مورد معلم کلاس اول و دوم
هر روز که به مدرسه میآیم، یک روز خاص با معلمم دارم.
بدنه:
خانم معلم/آقای معلم ما روز خود را با خوشرویی آغاز میکند. او اول صبح به همه سلام میکند و بعد درسهای شیرین را با قصه و بازی یاد میدهد. بعضی وقتها معلمم برای ما شعر میخواند یا مسابقه میگذارد. با او هیچ وقت خسته نمیشوم.
معلمم همیشه میگوید: “دوست داشتن علم، یعنی دوست داشتن آینده.”
نتیجه:
من روزهای مدرسه را فقط به خاطر معلم خوبم دوست دارم. برایش در روز معلم بهترین آرزوها را دارم.
موضوع: آرزو برای معلمم
مقدمه:
در روز معلم دوست دارم برای معلم عزیزم آرزو کنم.
بدنه:
معلم عزیزم مثل فرشتهای است که هر روز به ما کمک میکند چیزهای تازه یاد بگیریم. او مهربان است و همیشه ما را راهنمایی میکند. معلمم آرزوهای بزرگی برای ما دارد و من هم آرزو دارم همیشه خوشحال باشد.
دلم میخواهد روزی مثل او مهربان و دانا باشم.
نتیجه:
در این روز قشنگ میگویم: “معلم عزیزم، آرزو دارم همیشه دلت شاد باشد و لبخند از لبانت جدا نشود.”
موضوع: روز معلم در مدرسه ما
مقدمه:
روز معلم یکی از قشنگترین روزهای مدرسه است.
بدنه:
در روز معلم، ما کلاس را تزیین کردیم و برای خانم/آقای معلم یک جشن کوچک گرفتیم. همه شاگردان با هم شعر خواندند و یک هدیه کوچک به او دادند. معلم ما خیلی خوشحال شد. من از دیدن لبخند او خوشحالتر شدم. این روز را هیچ وقت فراموش نمیکنم.
نتیجه:
بهترین هدیه به معلمم، تلاش و احترام من است. من قول میدهم همیشه درس بخوانم و معلمم را خوشحال کنم.
همچنین ببینید: تاریخ روز معلم ۱۴۰۴ چه روزی است؟
انشا در مورد معلم کودکانه
انشای اول: معلم من، باغبان قصه های رنگین
مقدمه: معلم مثل باغبانی است که در باغ دلهای کوچک ما، گلهای دانش و مهربانی میکارد. او با دستهای جادوییاش، قصههای شیرین علم را در گوش قلبمان زمزمه میکند و ما را به دنیایی پر از ستارههای دانایی میبرد.
بدنه: آقای ستاری، معلم کلاس دوم من، انگار از سرزمین قصهها آمده بود. چشمانش پر از برق شادی بود و لبخندش مثل آفتاب صبح، کلاسمان را گرم میکرد. هر روز که به کلاس میآمد، یک سبد پر از داستانهای تازه با خودش میآورد. وقتی درس فارسی میداد، کلمات را مثل پروانههای رنگین در آسمان کلاس پرواز میداد. یک روز که درباره حرف «ب» درس میدادیم، او قصهای درباره یک بره کوچولو گفت که راه خانهاش را گم کرده بود. ما همه با بره کوچولو گریه کردیم و وقتی او به مادرش رسید، دست زدیم و خندیدیم. آقای ستاری به ما یاد داد که کلمات فقط حروف نیستند، بلکه میتوانند قصه بسازند و قلبها را خوشحال کنند.
او همیشه میگفت: «هر کدام از شما یک باغ قشنگ هستید، فقط باید به گلهایتان آب بدهید.» این حرفش مثل یک آهنگ در گوشم مانده است. یک روز که نقاشیام را به او نشان دادم، او با دقت به آن نگاه کرد و گفت: «این درختهایی که کشیدی، انگار دارند با باد میرقصند! تو یک نقاش جادویی هستی.» از آن روز، من هر وقت مدادرنگیهایم را برمیدارم، یاد او میافتم و دلم میخواهد درختهای بیشتری بکشم.
آقای ستاری نه فقط معلم درس بود، بلکه مثل یک دوست بزرگ بود که همیشه به حرفهایمان گوش میداد. یک بار که با دوستم سر یک مداد رنگی دعوایم شد، او ما را کنار پنجره کلاس برد و گفت: «ببینید، آسمان چقدر بزرگ است! قلبهای شما هم میتواند اینقدر بزرگ باشد که همه را دوست داشته باشد.» آن روز ما با هم آشتی کردیم و مداد رنگیمان را با هم تقسیم کردیم. او به ما یاد داد که مهربانی از هر چیزی قویتر است و میتواند همه غصهها را پاک کند.
نتیجه: آقای ستاری، تو باغبان قلب منی که با قصهها و مهربانیات، باغم را پر از گل کردی. روز معلم برای تو مثل یک روز پر از ستاره است که میخواهم با تمام قلبم به تو تبریک بگویم. تو همیشه در آسمان خاطراتم میدرخشی.
انشای دوم: معلم من، ستاره چین آسمان دانش
مقدمه: معلم مانند یک ستارهچین مهربان است که در شبهای تاریک، ستارههای دانش را از آسمان میچیند و در دستهای کوچک ما میگذارد. او با نور لبخندش، راههای پرپیچوخم زندگی را برایمان روشن میکند و قلبمان را پر از امید میسازد.
بدنه: خانم گلمحمدی، معلم کلاس سوم من، انگار از یک کتاب شعر قدم به کلاس ما گذاشته بود. موهایش مثل ابرهای سفید بود و صدایش مثل صدای جویبار، آرام و دلنشین. او درس را مثل یک نقاشی قشنگ برایمان میکشید. وقتی ریاضی درس میداد، اعداد را به پرندههای کوچک تبدیل میکرد که در آسمان پرواز میکردند. یک روز که جمع و تفریق یاد میداد، گفت: «تصور کنید هر عدد یک سیب قرمز است. حالا چند سیب در سبدتان دارید؟» من آنقدر سیبها را در ذهنم شمردم که انگار واقعاً یک سبد پر از سیب داشتم!
خانم گلمحمدی همیشه ما را به دنیای شگفتانگیز کتابها میبرد. هر هفته یک کتاب قصه برایمان میخواند و بعد از ما میخواست که خودمان ادامه قصه را بسازیم. یک بار من قصهای درباره یک خرگوش بامزه نوشتم که به ماه سفر کرد. وقتی قصهام را برایش خواندم، او دست زد و گفت: «تو یک قصهگوی واقعی هستی! این خرگوش تو باید به همه ستارهها سر بزند.» این حرفش مثل یک بال به من داد که پرواز کنم و قصههای بیشتری بنویسم.
او به ما یاد داد که دنیا فقط درس و کتاب نیست، بلکه پر از زیباییهایی است که باید آنها را ببینیم. یک روز ما را به حیاط مدرسه برد و گفت: «به برگهای درخت نگاه کنید، هر کدامشان یک قصه دارند.» ما آن روز برگها را جمع کردیم و با آنها یک دفترچه درست کردیم. من هنوز آن دفترچه را نگه داشتهام و هر وقت دلم تنگ میشود، به برگهایش نگاه میکنم و یاد خانم گلمحمدی میافتم. او مثل یک جادوگر مهربان بود که با عصای محبتش، همه چیز را قشنگتر میکرد.
نتیجه: خانم گلمحمدی، تو ستارهچین قلب منی که آسمانم را پر از نور کردی. روز معلم برای تو مثل یک باغ پر از گل است که میخواهم با تمام عشقم به تو تبریک بگویم. تو همیشه در قصههای کودکیام زنده هستی.