متن سینه زنی حضرت رقیه شور و با سبک و سه ضرب با صوت+ نوحه سنتی حضرت رقیه

متن سینه زنی حضرت رقیه

حضرت رقیه (س)، دختر سه ساله ی امام حسین (ع)، نماد مظلومیت و غربت اهل بیت در شام است؛ دختری کوچک که در خراب هها، با چشمانی اشکبار پدر شهیدش را صدا میزد و دل های تمام عاشقان را به آتش کشید. او با دل کودکانهاش داغی را تحمل کرد که برای بزرگترین مردان هم طاقت سوز است. صدای ناله هایش در خرابه، صدای غربت اهل بیت است؛ صدایی که هنوز هم پس از قرنها در دلها میپیچد و اشک ها را جاری میکند. امشب آمد هایم تا در عزای این گل پرپر، سینه بزنیم، اشک بریزیم و با نام رقیه (س)، دلهایمان را به خرابه ی شام گره بزنیم. امروز در پارسی دی متن سینه زنی حضرت رقیه شور و با سبک و سه ضرب با صوت+ نوحه سنتی حضرت رقیه  را می توانید مشاهده کنید.

همچنین ببینید: متن نوحه شب دوم محرم

متن سینه زنی حضرت رقیه

بازم تنها تو خرابه
نشستم حالم خرابه

چقدر سرده کجاست خورشید
که به ویرونه بتابه

نمیدونی که من بی تو
چه شب هایی بی قرارم

دلم میخواد سرم رو باز
رو زانوی تو بذارم

بارون، روی گونه ام میشینه
قلبم از این دوری غمینه

سیلی، یه کاری کرد
چشام دیگه نبینه

«بابا!.. بابا حسین.. بابا!..»

نگم موهامو کشیدن
نگم گوشم رو دریدن

نمیدونی چقدر سخته
همش رو خارا دویدم

تنم کردم غریبونه
لباسای پاره پاره

دو تا چشمام مث ابره
همیشه بارون میباره

ولی بابا چشای من
بازم میل گریه داره

«بابا!.. بابا حسین.. بابا!..»

من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه فراموشم

اگر بیمار شد کَس گل برایش می برند و
به جای دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

پس از قتل تو ای لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شراره آتش است این آب بر کامم نمی نوشم

تو را در بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
به جان مادرت هرگز کفن بر تن نمی پوشم

ز زهرا مادر خود یاد دارم رازداری را
از آن رو صورت خود را ز چشم عمه میپوشم

دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
که مثل مادرم زهرا ز سیلی پاره شد گوش

اگر گاهی رها میشد ز حبس سینه فریادم
به ضرب تازیانه قاتلت میکرد خاموشم

فِراق یار و سنگ اهل شام و خنده ی دشمن
من آخر کودکم این کوه سنگین است بر دوشم

سپر میکرد عمه خویش را بر حفظ جان من
نگردد مهربانی های او هرگز فراموشم

دو چشم نیمه بازت می کند با هستی ام بازی
هم از تن میستاند جان هم از سر میبرد هوشم

جان به قربان سیدالشهدا
دیده گریان سیدالشهدا

ما که عمری نشسته ایم سرِ
خوان احسان سیدالشهدا

دلم روشنه خبر میرسه
آهای اهل شام سحر می رسه
صدای منو اگه بشنوه
به داد دلم با سر میرسه … پدر میرسه

من دلم روشنه … میاد دوای دردم
خواب دیدم  اومده … خودم دورش بگردم
موهای  سوخته شو … همینجا شونه کردم

«بابایی  بابایی … به من بگو کجایی»

آهای نیزه دار حواست کجاست؟
سر روی نی عموی منه
نیفته یه وقت به روی زمین
که طوریش بشه دلم میشکنه …
عموی منه

مثل گل  پرپرم … یه وقت نبینه بابا
گم شده  معجرم … یه وقت نبینه بابا
چادرِ رو سرم… یه وقت نبینه بابا

«بابایی  بابایی … به من بگو کجایی»

نمیگم چرا میون مسیر
قدم شد کمون موهام شد سپید
نمی خواد بگی توی قتلگاه
کی موی تو رو گرفت و کشید …
گرفت و کشید

دست و پا  میزدی … خودم تنت رو دیدم
لحظه ای  که همه … می زدنت رو دیدم
دست یک  رهگذر … پیرهنت رو دیدم

«بابایی  بابایی … به من بگو کجایی»

شاعر (بند اول) و نغمه پرداز: مهدی زنگنه

شاعر(بندهای دوم و سوم): رضا یزدانی

همچنین ببینید: متن نوحه لری خرم آباد سوزناک

روضه محمد عطااللهی

متن سینه زنی حضرت رقیه

“صلی الله علیک یا اباعبدالله  یا رحمت الله الواسعه و یا باب النجاه الامه.. حسین”

شب سومه میگی خدایا بحق حسین شب خاصیه شب دختر سه ساله اش رقیه ست هم خدا رو برای فرج امام زمان قسم بده خدا رو همونطور که ماه رمضون میگی الهی  بعلیٍ امشب بگو بحق الحسین فرج آقامونو برسون هر کس گرفتاره امشب باب الحوائج واسطه است..”اشف صدرالحسین بحق الحسین و بظور الحجه” یا صاحب الزمان شب عمه سه سالت رقیه ست امشب یه سرم به ما بزن آقا “انا سائلکم” ما هم امشب اومدیم برا گدایی در خونه این سه ساله…*

دارم از طفلی خودم را بیقرارت میکنم
هر چه دارم یا ندارم را نثارت میکنم

تو قتیل گریه ای پس من برای گریه ام
دیده ام را وقف چشم اشک بارت میکنم

خوش به سعادت چشمی که این شبای محرم بارونی بشه..آری گریه کن برا اون مصیبت اون آقایی که هر روز که از روزای محرم میگذشت میدید سپاه دشمن روز به روز داره اضافه میشه.. هل من ناصرش رو از همون روز دوم محرم که رسید کربلا شروع کرد. اما وقتی بعد هزار و چهارصد سال اگه میخوای امام حسینو یاری کنی با همین اشکای چشمت تو روضه کمک بده به آقا…مگه نمیگی “یا لیتنا کنا معک” کاش کربلا بودم کمکت میکردم.حالا که کربلا نیستم اینجا تو روضه ات دم میدم..*

آب مینوشم به یاد خشکی لبهای تو
با دو قطره آب خود را داغدارت میکنم

*یه چیزی امشب یادت بدم میخوای روضه خونگی خودت بشینی برا امام حسین روضه خونگی بگیری هر وقت ظهر غروب نصفه شب تشنه ات شد رفتی طرف آب برداری بگو “السلام علیک یا اباعبدالله”به این آب نگاه کن یه لحظه صبر کن  بگو قربون لبای تشنه ی بچه هات حسین…*

* هلال ابن نافع میگه من وسط میدان بودم هم خیمه گاه عمربن سعد رو مشرف بودم میدیدم هم خیمه گاه حسین دیدم دختر بچه ای دامن سیدالشهدا رو گرفته هی صدا میزمه” ابا اناالعطشان”میگه این صجنه جیگرمو آتیش زد هلال میگه تا این دختر صدا زد “ابا اناالعطشان” دیدم حسین گریه میکنه..آخه ابی عبدالله دید فشار تشنگی رو دختر زیاد شده گریه میکنه اونایی که  دختر بچه دارن میدونن اگه بچه یه خواسته داشته باشه میاد هی دستتو میکشه بابا بابا داره جیگرم میسوزه.. نیزه دار میگه دیدم نیزه خم شد سر اومد مقابل دختر دست انداخت گردن بابا آخ بابا بگم یه دونه ..

ببین گونه م که میریزه ازش درد
سنان زد حرمله از خنده غش کرد

این میزد اون میخندید بابا

هلم میداد جلو لشکر بیارد
ببین بابا ادامو در میارن

*وقتی سر خم شد نیزه اومد جلو صورت دختر یه لحظه خودش خجالت کشید چون دختر دارا خوب میفهمن من چی میگم دختر دوست داره بهترین وضعیتو جلو باباش داشته باشه یه نگاه کرد کبودی صورت،لبا ترکیده، چشم ورم کرده. بابا اومد جلو صورتش گفت بابا یه چیزی میگم ناراحت نشی من اون دختری که میشناختی نیستما من همون رقیه قدیمما …*

دیگه از دست خودم کلافه ام
زحمتو کم میکنم اضافه ام

دختر خوش قیافه بودم
هیچکی خوشش نمیاد از قیافه ام

آره یه دختر با این سرو صورت کی دوست داره ببینه ..بابا دیگه خسته شدم عمه م از دستم کلافه ست منو ببر..بریم تشییع جنازه ..پیکری که تشییع نشد پیکر رقیه ست چون همونجا جون داد همونجام خاکش کردن.. شب سوم محرمه همه جمعیت پیرو جووون از سویدای دلت بلند بگو یا حسین..*

همچنین ببینید: عکس پروفایل محرم و عاشورا 

متن نوحه رقیه جان رقیه جان

بیا و ببین دختر تو، چه شبها که خوابش نبرده
چه شبها که جای ستاره، فقط زخم خود را شمرده

نوازش نشد جز به سیلی، که رنگی نمانده به رویش
کسی هم نزد بعد تو آه،بجز شعله شانه به مویش

امان از یتیمی، امان از اسیری
قیامت شد و من، رسیدم به پیری

«دل تنگم، آه ای بابا…»

بماند چه ها که ندیدم، بماند چه ها که شنیدم
چه گویم از این روی نیلی،چه گویم ز موی سپیدم

بگو مادرت را که من هم،کمی از غمش را کشیدم
که من ضرب دست عدو را، چشیدم چشیدم چشیدم

ببر با خود امشب، مرا هم از اینجا
ببر با خود آری،به دیدار زهرا

«دل تنگم، آه ای بابا…»

خدایا به عشق و به سوز غم مادران شهیدان
به صبر و به اشک و به آه دل همسران شهیدان

که یک دم مگیر از دل ما، ره مهر و رسم وفا را
مبادا کسی بشکند آه، دل پاک آلاله ها را

که خون شهیدان، به ما آبرو داد
که یاد شهیدان ، به دل رنگ و بو داد

«یاحسین یابن الزهرا…»

سینه زن سید امیر حسینی

هر کی که اسممو بیاره
اسمشو میگم به بابایی
کار شما سینه زدن شد
کار منم گره گشایی

من نوه ی فاطمه هستم
کی گفته دختری اسیرم
من خودم از بابام براتون
کرب و بلاتونو میگیرم

زائر من میشید کنار
گنبد عین قرص ماهم
برای دیدن شماها منم
خدایی چشم به راهم

بابایی! بابایی!
باید زائرامو ببینی
خودت کارشون رو بچینی
بشن زائر اربعینی…

دلم میخواد مث قدیما
رو زانوی بابا بشینم
بابا که موهامو میبافه
صورت ماهشو ببینم

رو شونه ی عموم اباالفضل
تمام دنیا زیر پام بود
دلخوشیِ تمام عالم
توی دل و توی چشام بود

اما تمام این سه سالو
تو این شبا ازم گرفتن
دلخوشیای روزگارم
رنگ سیاه غم گرفتن

بابایی! بابایی!
نبودی ببینی پرم سوخت
نبودی ببینی حرم سوخت
نبودی ببینی سرم سوخت

بابا ببین یاس سفیدت
حالا دیگه یاس کبوده
تنها گناه من تو دنیا
عشق و محبت تو بوده

از روی نیزه هم میشه دید
غمی که تو چشام نشسته
سنگی که خورد به صورت تو
شیشه ی عمرمو شکسته

نپرس ازم باهام چه کردن
که یک شبه موهام سفید شد
مثل برادر و پسرهات
دخترت هم برات شهید شد

بابایی! بابایی!
چه خوبه امیدت شدم من
آره رو سفیدت شدم من
نمردم شهیدت شدم من

سینه زنی وتوسل به حضرت رقیه سبد رضا نریمانی

نکنه روبه رومی،خودتی یا عمومی؟
نشناختمت هنوزم،خودت بگو کدومی؟

صورت نصفه نیمه،حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر،تموم زندگیمه

خوش اومدی بابا،خونهٔ دخترت امشب
مهمونم شد سرت امشب،کنج خرابه

منو ببخش حالا دخترت دیگه زیبا نیست
وقتی که دیگه بابا نیست، چطور بخوابم؟

منو زدن…منو زدن…دشمنت سرم ریخت
منو زدن…منو زدن…صورتم به هم ریخت

«باباحسین!باباحسین! ای آروم جونم…»

سلام ای قرص ماهم،روشنی نگاهم
دم غروب همیشه، تو فکر قتلگاهم

نمیشنوم صداتو، هیشکی نداشت هواتو
پیراهنت رو بردن،عمامه و عباتو

اون لحظه فهمیدم داره کارت تموم میشه
دست و پا می زدی پیش چشایِ عمه

من خیلی ترسیدم، کاش میشد کاری می کردم
هم برای تو بابا هم برای عمه

تو رو زدن…تو رو زدن…نیزه ها و خنجر
تو رو زدن…تو رو زدن…پیشِ چشم مادر

منو زدن…منو زدن…دشمنت سرم ریخت
منو زدن…منو زدن…صورتم به هم ریخت

«باباحسین!باباحسین! ای آروم جونم…»

خونِ گلوتو دیدم، به صورتم کشیدم
رگاتو کی بریده ای بابای شهیدم؟

رفتی و ازدحام شد، کار حرم تمام شد
قافلهٔ اسیری، راهی شهر شام شد

دروازه که وا شد…
اومدن مردمِ شامو…
پاره کردن لباسامو…
قلبم ترک خورد…

دروازه که وا شد…
پر شدم از کبودی ها…
پشت هم یهودی ها…
عمه ام کتک خورد…

با سنگ و با چوب صبح تا غروب افتادن به جونش…
مردا زدن، زن ها زدن،بریده امونش…

سینه زنی(رجز) وتوسل به حضرت رقیه حسین طاهری

من دختر سه ساله ی شاهم
این نعره ی رقیه از شامه

هر عالمی که میزنه زانو
پیش رقیه میشه علامه

پای حرف حق سینه اشو سپر کرده
مثل زینب چادرش رو سر کرده
مردم شامو جون به سر کرده

وقتی که با یه فریادش
این شهرو کرده بیچاره

معلومه تو رگاش خونِ
سقای کربلا داره

از ولادت تا شهادت با حسین
لا صراطَ المستقیم الا حسین

«یا حسین و یا حسین و یا حسین»

ما ملت امام حسین هستیم
این غرش سپاه سلمانه

دنیا می بینه عزّت ما از
سربند سرخ یا حسین جانه

زیر این پرچم از بلا نترسیدیم
بی مهابا تن به دلِ خطر میدیم
ما از این آقا معجزه ها دیدیم

می بندیم اربعین هر سال
در راه کربلا عهدی

میمونیم پای این بیعت
با مولا حضرت مهدی

از ولادت تا شهادت با حسین
لا صراطَ المستقیم الا حسین

«یا حسین یا حسین یا حسین»

متن نوحه سه ضرب حضرت رقیه

متن نوحه سه ضرب حضرت رقیه

چشم انتظـاریها به سر آمد             خورشید زهرا جلوه گر آمد

تنهـا امیــدم از سفــر آمد             امشب بـه دیدارم پدر آمد

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (۲)

من ماه خود را در طبق دیدم       رنگین ز خون رخسار حق دیدم

در شـام ظلمانی شفـق دیدم      مهــر رخِ ربُّ الفلــــق دیــدم

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (۲)

امشـب بــه دیدار آمده یارم           در مقدم او جان به کف دارم

لـب بـر لبـش با گریه بگذارم           از ماه رویـش بـوسه بردارم

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (۲)

طور تجلّا گشته غم خانه               جانان من شد شمع ویرانه

جـان من مظلومه پروانه               تا جـان دهم در راه جانانه

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (۲)

بـا یــاد او شبها به سر بردم           از قاتلش دائم کتک خوردم

هر لحظه زنده گشتم و مردم          با آنکه مثــل لاله پـژمردم

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (۲)

سینه سپر پیش بلا کردم               شـام بلا را کربلا کـردم

خون بر دل اهل ولا کردم              ننگ عـدر را برملا کردم

ویرانه شد گلشن    چشم همه روشن (۲)

******************************

من گل پرپر ثاراللهم                    سـورۀ کـوثر ثاراللهم

سـورۀ کوثـر ثاراللهم              نازنین دختر ثاراللهم

من پیام آور عاشورایم
دختـر فاطمۀ زهرایم

من سفیـر شهـدا در شامم                    پـاره ای از جگــر اسلامم

خون دل موج زند در جامم              زینب و فاطمه را هم گامم

گرچه خاموش شده زمزمه ام
روز و شب بـاب مراد همه ام

نهضتی تازه به پا کردم من                    شـام را کــرب وبلا کردم من

یـاری خـون خدا کردم من              جان در این راه فدا کردم من

بس که خون خورده ام و لب بستم
صبـر آمــد بــه امــان از دستـم

شـامیان بر جگرم چنگ زدند                    دور من نای ودف و چنگ زدند

بامن از کینه دم از جنگ زدند              از لـب بـام مـــرا سنـگ زدند

شهدا جمله دعـایم کردند
سنگ ها گریه برایم کردند

کودکم؛ لیک ز جان سیر شدم                    اول کــودکی ام پیـــر شـدم

کنــج ویـرانـه زمین گیر شدم              پیش چشم همه تحقیر شدم

شامیان اشک مرا می دیدند
بـه من و عمۀ من خندیدند

فاطمی عصمت و زینب خویم                    بستــه در بنــد ستـم بــازویم

ابـر سیلی ست بـه مـاه رویم              روی من گشته سیه چون مویم

هـر کجـا نــام پـدر مـی بردم
به همین جرم،کتک می خوردم

دل شب خواب پدر را دیدم                    گـل ز گلزار جمالش چیدم

کنـج ویـرانه به خود بالیدم              شهد از خون جگر نوشیدم

سرِّ پوشیدن رویم این بود
که نبیند پـدرم روی کبـود

به! چه خوابی! چقدر شیرین بود                    باغبان بود و گل یاس کبود

داشتـم با پـدرم گفـت و شنـود              نگه افکند بـه رویم؛ فـرمود

دخترم!از چه سبب پیر شدی؟
کنـج ویرانه زمیــن گیر شدی

ای مـه روی تـــو خـاک آلوده                    بـه روی خــاک سیه آسوده

لحظه لحظه جگرت خـون بوده              ازچه این قدر شدی فرسوده؟

گفتمش هجر تو بی تابم کرد
عطش دیـدن تــو آبـم کرد

شب و ویرانه ومن بودم و باب                    حیـف! یک بـاره پــریدم از خواب

نــاله ســردادم و رفـتم از تاب              چرخ گردون به سرم گشت خراب

گشت تعبیر، همان دم خوابم
چشمم افتـاد بـه رأس بـابم

سـر خونین پدر را دیدم                    لاله از باغ جمالش چیدم

روی خونین ورا بوسیدم              عوض گریه به او خندیدم

قصـه کوتاه؛ ز دنیا رفتم
دل شب همره بابا رفتم

**************************************

گل باغ وفا بابا عزیز مصطفی بابا
شهیـد کـربـلا بابا بیا بابا بیا بابا
حسینم وا حسینم وا (۲)

خـرابه منـزل مـا شد                      ز غم پر خون دل ما شد
جدایی حاصل ما شد              بیـــا بـابـا بیــا بـابـا
حسینم وا حسینم وا (۲)

فـدای رأس پر خونت                     فدای روی گلگونـت
فدای چشم محزونت              بیـا بـابـا بیـا بـابـا
حسینم وا حسینم وا (۲)

ز داغت دیـده گریانم                     نگر حال پریشانم
برون شد از تنم جانم              بیـا بـابـا بیـا بابا
حسینم وا حسینم وا (۲)

نگر در این عزاخانه                    سپارم جان غریبانه
بیـا در کنـج ویرانه              بیـا بـابـا بیا بـابـا
حسینم وا حسینم وا (۲)

بود غمخوار من امشب                    پدر جان عمه ام زینب
رسیده جـان او بـر لب              بیـا بـابـا بیــا بـابـا
حسینم وا حسینم وا (۲)

منم آن مرغ پر بسته                   بود از رنج و غم خسته
که در ویرانه بنشسته              بیــا بـابـا بیــا بـابـا
حسینم وا حسینم وا (۲)

نوحه سنتی حضرت رقیه

حالمو ببین
شکستگی های بالمو ببین
خونه ام خاکه اقبالمو ببین
بابایی

دستمو ببین
پای زخمی و خستمو ببین
سری که از درد بستمو ببین
بابایی

یه کاری واسه چشام کن
چشاتو وا کن نگام کن
ازون رگ های بریده
یه بارِ دیگه صدام کن

از وقتی که رفتی صد بار مُردم
بابا! همش کتک می خوردم
دارم می میرم

هر بار که اسم تو رو می بردم
بازم کتک می خوردم
دارم می میرم

*اصن بابا! بذار اینطوری برات بگم…*

من بی تو یعنی لباسِ پاره
گوشای بی گوشواره
یعنی یتیمی

من بی تو یعنی چشای کم سو
سر بدون گیسو
یعنی یتیمی

*امشب شب شماست. ناله کن برا دختر حسین. ای حسین… کاشکی شب سوم برات بمیرم خانم خانم…!

هی منو زدن

*خیلی شبا روضه ها تقسیم در حماسه و در عاطفه و در روضه ست، شب حضرت رقیه برا دلخوشی شما یه عده حماسه میخونن. بابا اصن به دختر بچه سه ساله رو تجسم کن. شما فقط از سیلی زدن شنیدید…*

هی منو زدن
نگم از صبح تا کِی منو زدن
عمو دیده از نی منو زدن
بابایی

حرف بد زدن
بجای هر کس که نزد زدن
یا زهرا گفتم با لگد زدن
بابایی

*با تعجب داره به سر نگاه میکنه. میگه بابا…*

تو که پیش ما نبودی
چرا پس اینقدر کبودی؟
نگو مثل من موهاتو
کشیده زجرِ یهودی

ای بابا! تنت کجا، جا مونده
موهاتو کی سوزونده
برات بمیرم

ای بابا! چجوری سر شد شب ها
هنوز که خشکه لب ها
برات بمیرم

***********************************

سینه زنی و توسل به حضرت رقیه حاج محمود کریمی

سینه زنی و توسل به حضرت رقیه حاج محمود کریمی

من از بس غصه دارم که میشه صد تا کتابش کرد
کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد

دیدی تنهام و شب های خرابه سرد و تاریکه
سرِ تو سرزده اومد مث خورشید تابش کرد

تمام آرزوهامو گذاشتم پیش رو امشب
دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد

میگیرم دستمو بابا به دور صورت زخمی
هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد

اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجره
یدونه سیلی زد اما باید صد تا حسابش کرد

رو خاک داغ صحرا با سر انگشت پر از زخمم
نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد

گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد
نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد

نمونده معجری اما به جاش که آستینم هست
اگه دستم بیاد بالا میشه اونو حجابش کرد

دیگه از هر چی اسبه من بدم میاد آخه اون روز
دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گلابش کرد

میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی
کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد

رباب امروز طفلش رو توی رؤیا بغل کرد و
خیالی شیرشو داد و لالایی خوند و خوابش کرد

متن روضه حضرت رقیه میرداماد

آیینه دارِ زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیه الحورا رقیه

امشب خیلی از پدرا دختراشونُ بغل کردن، خیلی از مادرا کنارِ دختراشون نشستن اما دخترا تو بغل مادر و پدر در امن و امانِ کامل هستند، اراده کنند و تشنه باشند آب گوارا هست .. زین العابدین گفت شب ها از سرما خواب نداشتیم تو خرابه .. روزها از گرما .. همش میترسیدیم آوار رو سرمون بیاد .. این دختر دیگه آخریا با اشاره با عمه حرف میزد ..

آیینه دارِ زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیه الحورا رقیه

خورشید در منظومۀ عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه

سنش اگر کم هم ترازِ انبیا بود
مانند کوثر آیت العظما رقیه

مگه مادرش چند سالش بود، هجده سالش بود .. این دخترم مثه مادر .. برات بمیرم خانم .. مادرِ حضرت رقیه ام اسحاقِ .. اونایی اهل مطالعه هیتند تو تاریخ ببینن مادرِ این دختر وقتی بچه به دنیا اومد بلافاصله از دنیا رفت .. یعنی این دختر وقتی به دنیا اومد مادرُ ندید .. ابی عبدالله بارها فرموده بود زینبم یه کاری کنید حس نکنه مادر نداره لذا دردانه بود .. انقدر خواستنی بود این نازدانه سر بغل کردن این بچه اصلاً دعوا بود .. یه بار نزاشتن این بچه پاش رو زمین برسه .. لذا وقتی سر رو بغل کرد اول پاهاش رو نشونِ باباش داد .. ببین دخترت پاهاش تاول زده ..

جا داشت روی شانۀ کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانۀ سقا رقیه

آرام تر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالاسرش لالا رقیه

این طفل بی آزار را آزار دادند
زجرِ بدی را دید در دنیا رقیه ..

*یه جوری آزارش دادن دیگه شب تو خرابه گفت یا بابام بیاد یا منم همینجا میمیرم .. یه جوری آزارش دادن گفت عمه دیگه خسته شدم .. یه جوری آزارش دادن شبِ آخر تو خرابه هر کاری کردن صدا گریه ش رو قطع کنه نتونستن .. تا سر بریده رو دید آرام شد .. تصور کن سرُ بغل کرده آرام داره با بابا حرف میزنه : *

تاولِ دستامُ نگاه کن
سوخته موهام شونه نمیشه
سر که واسم بابا نشد پس
خرابه هم خونه نمیشه ..

بابا یه کاری با من کردن بابا از تازیانه و سیلی سخت تره ..

عروسکم رو یکیشون بُرد
گوشواره مُ یکی کشیده
عروسکم عیبی نداره
گوشواره مُ عمو خریده ..

صدا زد بابا:
شمع عمرم داره سوسو میزنه
منو هی دشمنِ بد خو میزنه
حرمله خبر داره که سیدم
لگداشو سمتِ پهلو میزنه

دختر هرجا تو سختی و شدائد گیر کنه سریع بابا رو صدا میزنه .. مگه مادرش نبود بین در و دیوار هی صدا میزد وا محمدا .. این دخترم هرجا با تازیانه میزن صدا میزد یا ابتا ..

بابایِ من، دخترِ نازت
اسیرِ یک گله ی گرگِ
پاشو ببین قد کمونم
مثه قدِ مادربزرگِ ..

شنیدم مادرت تو هجده سالگی قد خمیده راه میرفت .. شنیدم کاری کردن مادرت تو جوانی کمرش خم بشه ..

چند شبه که به جای بازوت
سرم رویِ بالِشِ ریگِ
چند شبه که بوسم نکردی
هیچکی برام قصه نمیگه

یه حرفایی خورده به گوشم
که خیلی حالِ من خرابه
من میگم ان شالله دروغه
جای سرت تشتِ شرابه

هی به عمه میگفتم عمه اون سر آشناست .. جلو چشمامُ گرفت ..

پاشو با اون نوازشات باز
دوباره کاممُ عسل کن
شیرین زبونیام تموم شد
بابا یه بار منو بغل کن

سه ساله و ضربۀ سیلی
سه ساله و زخمای کاری
دخترای شامی با طعنه
بهم میگن بابا نداری

فدا سرت سیلی زجرُ
فدا سرت این همه مهنت
بابای من فدای اسمت
بابای من سرت سلامت

یااباعبدالله .. بالاخره بعدِ همه دوری سرِ بریده رو برا دختر آوردن .. میخوام چند جمله از سرِ بریده بگم .. سری که امام زمان بهش سلام داده أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ .. میخوام بگم این سری که برا دختر آوردن چه مسیری رو گذرونده .. از کجا اومد و به کجا رسید .. چند تاشُ بگم ..سری که سنگ خورده .. سری که زنده زنده از بدن جدا شده .. سری که بالایِ اسب افتاده رو زمین .. سری که بالای نیزه رفته .. سری که گوشۀ تنور رفته .. سری که تو تشتِ طلا رفته .. سری که با چوب خیزران .. حالا یه ناله میخوام، بیار دستتُ بیار بالا بلند بگو حسین ..

مداحی غریبا وحیدا فریدا

(غریباً وحیداً فریدا حسین جان) ۲

قبول شد توبه ی من
شنیدم اسمتو گریه کردم
برای اولین بار برای جسم تو گریه کردم

جبرئیل گفت عطشان
یا قدیم الاحسان
گریه می کردم

جبرئیل گفت عریان
روی خاک سوزان
گریه می کردم

غریباً وحیداً فریدا
می گفت زینب از خیمه دیدا
غریباً وحیداً فریدا
می گفت شمر رو سینه ات پریدا

غریباً وحیداً فریدا
می گفت خنجرش سخت بریدا
غریباً وحیداً فریدا
می گفت موتو خیلی کشیدا

والا وقاحت داره
خیمه نرید برادرم رو خیمه غیرت داره
والا وقاحت داره
زنده است هنوز ببینید انگشتشو حرکت داره

غریباً وحیداً فریدا حسین جان …

دلم آروم نمی شه
برات بی اختیار گریه کردم
پای روضه ات زنونه
نشستم زار و زار گریه کردم

جبرئیل گفت آروم
ای حسین مظلوم
گریه می کردم

جبرئیل گفت پهلوم
تیغ کند و حلقوم
گریه می کردم

غریباً وحیداً فریدا
می گفت خوردی زخم از پلیدا
غریباً وحیداً فریدا
می گفت می زدند ریش سفیدا
غریباً وحیداً فریدا
می گفت خواهرت دیر رسیدا
غریباً وحیداً فریدا
می گفت جای سالم ندیدا

شیب گوداله و شاه بی ردا
وا محمدا وا محمدا
عمه جان رو به مدینه زد صدا
وا محمدا وا محمدا

می زنه سنان جدا شمر جدا
وا محمدا وا محمدا
لااقل صیدتو رو به قبله کن
شمر حوصله کن

متن روضه حضرت رقیه در خرابه شام

متن سینه زنی حضرت رقیه

اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَهِ اللهِ الْوَاسِعَه و یا باب نجاه الاُمّه

حسین

من نمی دونم تو اون تاریکی خرابه نیمه دل شب این بچه چه جوری تشخیص داد، این همون نورالمستوحشین فی الظلم هست.

آنقده بچه ها ترسیده بودن، آنقده لرزیده بودن، از سرمای شب خرابه سقفی نداشت؛ نگهبان هایی گذاشته بودن

لذا من میگم روضه زن غساله نمیتونه درست باشه، آخه خرابه هم نگهبان داشت، زینب نیمه شب چه جوری بره دنبال زن غساله، اونوقت نوشتن نگهبان ها ( رومی ) بودن با خودشون یه جوری حرف می زدن به خیال اینکه اینا عربند، زبون مارو نمیفهمن، اما زین العابدین امام  عالم  به همه زبان هاست، شنید اینا دارن به هم میگن، یزید اینارو تو خرابه جا داده که هم شب ها از سرما در امان نباشن، هم روزها از شدت تابش آفتاب پوستشون بسوزه، یا اینکه این دیوار ها رو سرشون بریزه، فهمیدین چی گفتم:

اونوقت برا من سواله تو این تاریکی و نیمه دل شب این دختر از کجا فهمید که بابارو چه جوری سر بریدن سوال کرد: یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیک!

این همون نوریه که از این حنجره بیرون آمد

یاحسین

حالا داره با بابا حرف میزنه، این بابایی که منزل تنور خولی رو طی کرده، رو نیزه رفته، تشت طلای ابن زیاد رفته، دیر راهب رفته، سرش و رو درخت آویزان کردن، چندجا از رو نیزه به زمین خورده، حالا سر توبغل دختر رسیده، چه جوری باهاش حرف زد اول یه نگاه کرد دید چشمهاشو لخته خون گرفته، این لخته هارو با انگشت های آسیب دیدش کنار زد؛ فیض آماده است؛ صدازد بابا، بابا

داری با خود هزار نشونه

لبات به رنگ ارغوونه

نگو که کار خیزرونه

بابای خوبم

حسین

چه کرد تا دید این لبها علامت چوب خیزران خورده روش ،یه نگاه کرد دید، بابا، بابا همه جای بدنت با بدن من یه مشابهتی پیدا کرد، بدنت تو گودال ماند، بدن من مشابهت با بدن تو هم داشت، سرت هم با سر من یه مشابهت هایی داره، موهاتو تو تنور سوزوندن، موهای منم سوخته است، صورتت کبوده، صورت منم کبوده، لبات تشنه است لبهای منم تشنه است،اما لبهات خیزرون خورده، غرق خونه، اما لبای من سالم، این دستهاشو مشت کرد انقدره به این لب و دندان زد، یاحسین.

نوحه حضرت رقیه بابا نبودی ببینی

اگر سوخته در بین خیمه پر معجر من حسین

اگر سوخته در بین خیمه پر معجر من حسین

پناه همه عمه زینب خود فاطمه عمه زینب

دم ذوالفقار علی بود دم عمه زینب

اگر سوخته بال و پر من حجابم شده سنگر من

اگر سوخته در بین خیمه پر معجر من حسین

خراب چراغونه امشب قناری غزل خونه امشب

موهام فرش مهمون امشب دلم خونه امشب

خراب چراغونه امشب قناری غزل خونه امشب

موهام فرش مهمون امشب دلم خونه امشب

بابا نبودی ببینی که موی سرم سوخت

بابا نبودی ببینی پر معجرم سوخت

بابا نبودی ببینی که خاکسترم سوخت

پرم سوخت پرم سوخت پرم سوخت

خراب چراغونه امشب قناری غزل خونه امشب

موهام فرش مهمون امشب دلم خونه امشب

بابا نبودی ببینی که موی سرم سوخت

متن مداحی تو بگو عشق من میگم رقیه

تو بگو عشق من میگم رقیه

تو بگو عشق من میگم رقیه

تو بگو عشق من میگم رقیه
میره قلبم با یه (ذکر سه ساله)۲

تو بگو دل، سر برات میارم
دست ازت بردارم (دیگه محاله )۲

(محشره رقیه، بهترین اسمِ دختره، رقیه)۲
خودش یه تنه لشکره، رقیه
حبل المتین معجره، رقیه

یا رقیه، یا زهرا …

(تاجداری بانو، پرچمداری بانو) ۲
تنها دلیل ذوق علمداری بانو

شاهکاری بانو، باوقاری بانو
ارث از پدربزرگته، کرّاری بانو

بنویس شاه، من حسن می خونم
حسن، حسن …
ای دوا درمونم (شاه دو دنیا)۲

ای امیر دست و دلباز من
خاطره سازه من (جان حسن آقا)۲

ای ته ابهت، زیبایی تو آخر ملاحت
شتر جملو زدی جراحت

یا زهرا، یا امام حسن …

شیر جمل تو، کلاً عسل تو
در ختم قائله تنها راه حل تو

حیدر تو حیرت، کی شتر رو پِی کرد
سینه سپر کردی گفتی أنا قَتَلتُ

حسن، حسن …

(بگی زیبا)۲ من میگم زیباتر
یه سر و گردن از یوسفم بالاتر
یا علی اکبر …

شوکتو بِرم من
چشم و ابرو و صورتو بِرم من
اصالت و نجابتو بِرم من
ترکیب قد و قامتو بِرم من
یا علی اکبر …

خوش قد و بالا، لیلایِ لیلا
دو قدم که راه میری در میره جون بابا
شیر دلاور، شبه پیمبر
سر می زنی عمو میگه الله اکبر